سلام هی به خودم قول میدم از گوشی استفاده نکنم اما نمیشه که شده کتابخونه امون ماشین حسابمون نامه رسونموون روزنامه مون خیلی اسیرش میشم با اینکه اینستا و تویتر و ....اصلا نمیرم فقط چند تا گروه کاری خانوادگی و یه دوست نازنین در نلگرام اما خوب بخاطر چشمام باید باز کمترش کنم.
شب ارزوها نوشتم ارزوهام رو مینوبسم دوباره ننوشتم تنبلیم شد خدا هم تو امپاس قرار نمیگیره اصلا تو مرامم نیست اوار بشم سر کسی حتی خدا😅خوشبختی دخترای خودم و دخترای مجازیم و همه ادمها برام خیلی مهمه که اولا بنده های خودتن خدا پس لطفا خوشبختشون کن ارامش،وسلامتی وخوش قلبی وعاقبت بخیری و رضایت از زندگی رو تو سرنوشتشون قرار بده همین .🤭
خوب دختر کوچیکه در مدرسه جدید فعلا داره خودش رو مطابقت میده و شبها همچنان در بغل اینجانب میخوابد و بنده هم از لگدهاشون مستفیض میگردم 🤣🤣فکر کنم تمرین رزمی انجام میده
دختر وسطی سرخوشانه میره مدرسه و کتابهای کنکوری که براش خریدم در کنج اتاق در حال خواب واستراحت هستند
دختر بزرگه هم کلا خودش در خواب واستراحت هست.
پدر ومادر گرامی هم همچنان طبق نوبت پنجشنبه رفتم بهشون سرزدم اول که ناهار از خونه بردم بعد هم اتاقها رو جارو کشیدم و سرویس بهداشتی شستم و ناهار وداروهاشون دادم و ساعت یک وتیم اومدم خونه درد معده ام برگشته چون یه مدت رعایت نکردم خوابیدم تا غروب یعنی لهههه بودما حالا چهارشنبه هم نرفتم اداره که توان داشته باشم🤣غروب حدس زدم بقبه خواهربرادرها این ور اون ور هستند دوباره رفتم خونشون و شامشون دادم و داروهاشون همسر هم دخترها رو با دخترخاله شون برده بود بیرون و کافه و... دختر بزرگه هم جون شب قبلش در دورهمی خانوادگی شرف حضور داشت و شارژ اجتماعیش در حال انفجار بود خونه موند .
از امروز باید رژیم رها شده رو از سر بگیرم قدم زدنهای خونگی که به فنا رفته رو شروع کنم به داد معده بخت برگشته برسم یه ام ار ای جدید برم واسه اوضاع گردن وکمر داغوووونم
ویه خبر خوب اینکه بالاخره موفق شدم دو هفته پی درپی اتاق خوابمون رو تمیز نگه دارم والبته با کمال احترام نزاشتم دختران گرامی از میز ارایش من استفاده کنند 😅😅😅و موهاشون رو حلوش شونه بزنند فعلا تنها قسمت مرتب منزل همون اتاق هست و هال کوچیکه باشد که بقیه جاهای خونه از این دوبزرگوار الگو گرفته و مرتب بمانند.😄