خوب هفته قبل که هواعالی وبارونی بود بخاطر دختر ارشد نشد بریم این هفته مصرانه باید میرفتیم خونه باغ قدیمی حالا تصور نکنید من میگم خونه باغ فکر کنید چه جای خاصی هست یه خونه تقریبا دویستمتری که البته حیاطی نداره وکلا دشت هست و دار ودرختی هم نیست .هدف ما دور هم جمع شدنه و سرسام گرفتن از دست شیطنتهای بچه ها
خلاصه چون راهش هم دوره تا رسیدیم همسر غر زد چون اون عاشق ویلای داداش دست ودلبازه که زمین والیبالش بهتر از خونه باغه
خوب ما از ذوقمون سریع ناهار خوردیم ومن در حالیکه از شدت گردن درد داشتم میمردم واز اونجاییکه مثل گربه صدتاجون دارم راهی شدیم و از شدت ذوق گردنبند طبی یادمون رفت.
رسیدیم و شب تقریبا سردی بود بانوان همیشه در صحنه و فعال نون پختن و بعد مراسم روز مادر خاک عالم به سرم من اولین بار بود اصلا حواسم به کادو روز مادر نبود ویادم رفته بود
داداش دست ودلباز کیک وشیرینی اورده بود برا مامان یهانگشتر خوشگل گرفته بود و واسه خانمش هم یه گردنبند وانگشتر خیلی زیبا و مهمتر از همه برا همه مون کارت هدیه داد خدا بهش ببخشه واقعا کارش سخت وپردردسره اما دلش خیلی بزرگه نه الان بلکه از همون موقع که ۱۴سالش بود واسه کار راهی کشتی هایی ماهیگیری شد دورش بگردم خدا میدونه چه بلاها نکشیده و چه خطرها به جون نخریده بعضی ها از بچگی بزرگند الهی بحق این روز همیشه حال دلش خوب باشه و خداوند حفظش کنه از تمام گزندها
خلاصه بعدش زن داداشا و خواهرها و عروس خواهر دور مادر جمع شدیم وعکس گرفتیم وخدا میدونه چه عکسی دربیاد ولی خوب کی براش مهمه
بعدش در تصمیمی یهویی که معلوم نبود منشاش کیه همه گفتن بریم ویلای داداش و خوب نصف راه اومده رو برگشتیم و مردها رفتن والیبال خانوما کلا دراوج خداحافظی کردن و نمیرن وبازار خانوما کنار بخاری با حرفهای بانوانه که همون خاله زنکی خودمون گرم بود والبته خداییش بیشترش شوخی های زنونه بود وخلاصه تا اومدن شام خوردیم شد ساعت حدود ۱ گاز هم خراب بود و هرکی هرچی داشت اورد تو سفره و سرد میل شد ولی دورهمی خودش اشتها اوره بعدش ما برگشتیم نمیدونم کیا موندن تا رسیدیم خوابیدیم شد ۲
تا الان من هی مدام تکرار میکنم من گل همیشه بهارم از کاکتوس انتظاری ندارم.
هر کی دیشب از همسر میپرسید کادو چی گرفتی میگفت میخوام غافلگیرش کنم که احتمالا با ندادن کادو غافلگیر خواهم شد قبلترها دخترا یه نقاشی واسه من میکشیدن الان بزرگشدن همون هم نمیکشند