پنجشنبه دهم اسفند ۱۳۹۱ | 7:44 | مامان فرشته -
پست قبلی رو ثبت موقت کردم فقط واسه دل دخترم،پیکاسو دیشب این عکس رو دید یه لحظه چشاش پر اشک شد و صداش لرزید و فقط یه جمله گفت :وای مامان من چیکار کنم؟ دختر داییش که همسن اونهم هست اون عکس رو دید متوجه شدم اونهم ناراحت شده.
دخترم میگه مامان چرا این رو نشون من دادی ؟میدونی من امشب خوابم نمیبره.میگم دخترم تا یاد بگیری خیلیها تو دنیا از ما بدتر زندگی میکنن تا این عقیده که یه لباس و کفش تو یه مجلس باید پوشیده بشه و تکراری نباشه یادت بره تا اینکه بزرگ شدی اگه خواستی واسه خودت چیزی بخری به یاد اونهای که ندارند هم بیفتی و به اونها هم کمک کنی و دخترم چقدر خوب میفهمید خیلی دلم برایش سوخت اما لازم بود.مدتها بود با همنشینی سایر دوستان باید برای هر مجلس و مهمونی لباس تک و غیر تکراری می پوشید واین با عقاید من همخونی نداشت.در زندگی امروز اینها کلاس شده خودخواهی و خود نمایی .به کجا میرویم و گاهی ما که می فهمیم هم جوگیر میشویم و میرویم به دنبال این موج سهمگین تکبر و غرور.