۱-یه نم نم بارون دلپذیری در حال باریدن هست دعا میکنم به آرزوهای قشنگتون برسید.و برای همه خوبی وشادی وصلح و آرامش بخوایم.
۲-یه عذرخواهی دیرهنگام برای دوستانی که قبلا برام کامنت گذاشتن و من چون یه عالمه پیام خصوصی داشتم اونها رو حواسم نبوده تایید کنم و خیلی زمان گذشته بود ازشون.
۳-تا حالا دیدید بدهکار دنبال طلبکار بدوه.هر چی میگم بابا میخوام بدهیم رو بدم میگه لازم ندارم. این پول دیگه ارزشی نداره همین الان هم ارزشش شده یک سوم.وقتی مقروضم نمیتونم با خیال راحت بخوابم.نه اینکه من خیلی خوبم این ویژگی بابام بود تا یادمه همیشه از بقیه طلب داشت.و سریع قرضش رو پرداخت میکردروحش شاد
۳-من هر روز بیشتر متوجه میشم که بچه ها هر چی بزرگتر میشن به خصوصیات اخلاقی پدر ومادرشون نزدیکتر میشن هم خودم خیلی شبیه مادرم و پدرم هستم هم دخترام .فقط،کاش میشد اخلاقای روی اعصاب من رو فاکتور بگیرن و اصلاح کنند .
۴-چند روز پیش با آبجی کوچیکه وپسرش( که چند ماه از پرنسس ما کوچیکتره )و دخترام در مورد اینکه باید برای خودمون زندگی کنیم و تا میشه زندگی هامون رو مقایسه نکنیم و چشم وهم چشمی و حسرت و...نداشته باشیم دختر بزرگم گفت :من وقتی بچه بودم و مامان برام چیزی می خرید همیشه میگفت هر چیزی میخری برای لذت بردن خودت باشه نه برای اینکه تو چشم بقیه کنی و بخوای بگی من از بقیه بهترم و قصد فخر فروشی داشته باشی .راستش بخواید قند تو دلم آب شد.
۵-اینکه خیلی ها میپرسن خوب تهش دخترام میخوان چکار کنند متعجبم من میدونم روتین جامعه عوض شده دخترای منم بالاخره راه خودشون رو پیدا می کنند شاید زمان بر باشه اما داریم کنار هم زندگی میکنیم خدا رو شکر .
۶-توی این هفته دو تا دورهمی داشتیم خدا میدونه خیلی وقتها چقدر چشم پوشی می کنیم که این دورهمی ها برقرار باشه و چقدر حاشیه داره اما فایده این دورهمی ها اینه که خانواده کنار هم باشن هر چند خیلی از نوه های نوجوان و جوان کمتر میان .
دورهمی اول توی روستایی که زمین پدریست و بزرگترها کلی ترقه و آتیش بازی توی صحرا انجام دادن و چون آلودگی نوری نبود خیلی زیبا بود.باز هم یه آش رشته خواهر پز که هزینه اش،رو همه یکسان واریز کردیم و ملزوماتش رو یکی از نوه ها با خانومش خریدن.و برگزاری مسابقه پانتومیم بین تیم خانمها و آقایون که استثنا آقایون برنده شدن و با صدای بلند همخوانی میکردن و وقتی ما امتیاز نمیگرفتیم دست میزدن و یکصدا میگفتن :صفروها صفروها و ما غش کرده بودیم از خنده.
دورهمی دوم که توی ویلای داداش بود و یکی از نوهها با همسرش اجرای برنامه زوجین داشتن همه مراحل هم عملی بود پرتاب پنالتی ،بولینگ،بردن توپ شانسی با قاشق ،پرتاب توپ شانسی خلاصه همسر عالی بود و بنده افتضاح و در کمال حسرت همسر در بین ۱۳زوج ما ۶شدیم من گفتم قبول نیست اول رده سنی رعایت نشده دوما مسابقات معلولین باید جدا باشه
بعدش بخاطر نیمه شعبان هر خانواده یه پذیرایی داشتن و قشنگترین قسمت ماجراش پرتاپ شکلات بود عین وقتی که قدیما روی سر عروس نقل می پاشیدن.و یه عالمه شکلات و شیرینی و فطائر و کیک هم سهممون شد.بعد شام جوجه کباب عالی مهمون میزبان و چون بارون بود والیبال بازی نکردن و همسر دمغ بود همسر ساعت ۱۲برگشت ولی من موندم چون هوا عالی بود بقیه مافیا بازی کردن من و خواهرزاده و شوهر خواهرم رفتیم کنار ساحل پیاده روی ؛آب دریا اینقدر عقب رفته بود که دریا دیده نمیشد ما هم از وسط دریا یکساعت و نیم پیاده روی کردیم وسط راه گرمم شد بافت مشکی بلندم رو یه جا گذاشتم در برگشت پیدا نکردم
فقط نکته حاشیه دورهمی این بود اصرار به اجرا این دورهمی برای رفع دلخوری یه زوج بود که نتیجه ای حاصل نشد و انگار اوضاع بدتر هم شد و رو لبها خنده بود اما همه مون ته دلمون واقعا ناراحت بودیم کاش .....
۷-دیروز هم پخش آب میوه و شیرینی طبق روال هر سال داشتیم و جای پدر خالی بود همیشه بابا تولد امام زمان مراسم داشت و سالهای اخیر داداشا خودشون خودجوش پخش آب میوه و شیرینی رو برگزار می کنند.کنار در حیاط،دوتا صندلی بود یکی برای مادر و یکی قاب عکس پدر ،روحت شاد بابای عاشق مهمونی و شلوغی و دورهمی
در پناه خدای مهربون شاد باشید .محتاج انرژی مثبتتون هستیم