از اونجایی که تجربه ثابت کرده وقتی خونه برق میزنه مهمون نمیاد هیشکی در خونه ما رو نزد .منزل ما هم تا روز یکشنبه مرتب موند اونم با نظارتهای شبانه روزی من و همسر ولی همینکه دو سه روز از سرکار رفتن ما گذاشت و انرژی من و همسر ته کشید دوباره خونه تا حدودی به هم ریخت و پروژه شو لباس و بانو بازی دخترها استارت خورد .خلاصه در همین حین موبایل همسر به صدا دراومد من مثل همیشه حس ششم بهم گفت مهمان در راه هست و درست بود قوم همسر در حال تشریف فرمایی بودن
ما هم دخترا رو صدا زدیم که سریع مرتب کنید همه جارا که واکنش دختر بزرگ جالب بود کی گفته الان بیان چند روز خونه تمیز بود هیچکی نیومد و واکنش من هم خشم اژدها
خلاصه در عرض 5دقیقه همه چیز مرتب شد و مهمونها هم اومدن و یه ساعت موندن و رفتن .به همین راحتی
ولی خوب برنامه یه شب در میان رفتن من پیش پدر گرامی به هم خورد و از اونجایی که من اگه بیش از دو روز به پدر سر نزنم دوز دختر دومی سر زدن خون پدر کم میشه و زندگیشون دچار اختلال میشه دیشب که رفتم تا بله آقا خوابیدن و کلی هم اظهار بیماری دارند با ماساژ دادن و قربون صدقه رفتن بلندشون کرده و شام و داروهاشون رو دادم .پدر عزیز همیشه از مادر زحمتکش ناراضی تشریف دارند و بیشتر اوقات حق با مادر است و من همیشه برای پیوند عشقولانه این دو عزیز دعا میکنم که دعاهای من تا سقف هم نمیرود بنابراین امروز صبح که گیج و ویج از خواب بیدار شدم و پس از خواندن نماز صبح 4رکعتی (در عالم خواب )اینطور دعا کردم خداجون تو که از پس بابام بر نمیای اخلاقش با مادر خوب بشه حداقل صبر مادرم رو زیاد کن که تحمل کنه و غصه نخوره
مادر عزیز من با وجودی که از دست پدر دلخور میشه اما اگه یه لحظه حال پدر ناخوش باشه زمین و زمان رو به هم میریزه یه روز نرفتم ها الان باتاوان نرفتن رو با به سونوگرافی پدر بدم.