این چند روز بارها به وبلاگ دوستان سر زدم شاید روز سه بار خوب یه عده مثل جان شیرین زود مینویسن عده دیگه دیرتر اما به وبلاگم خودم سر نمیزدم نمیدونم چرا؟الان همی چی یادم رفته اصلا نمیدونم چطور گذشته ولی خدا روشکر بد نگذشت.
من یه آقاخرگوشه دارم که وقتی سه ماهش بود خریدم که کاشکی نمیخریدم چون فوق العاده وابسته اش شدیم اسمش رو جدیدا گذاشتم امپراطور چون عین امپراطور به نرده های بالکن تکیه میده و باشکوه دراز میکشه
از حضورش نزدیک به دوسال میگذره پاییز و زمستون نگهداریش راحت تره ولی بهار وتابستون باید توی خونه باشه چون هوا گرمه هر وقت میریم مسافرت کلید میدم دست آبجی بهش سر میزنن بهش غذا میدم به جز خسارتی که به مبل وفرش و پتو میزنه حیوون اروم و دوست داشتنی هست خیلی دوستش داریم و بغل کردنش خیلی ارامشبخشه.همینکه هیچ صدایی نداره هم خوبه هم مظلوم بنظر میاد.خلاصه داداش خونمونه
ولی اگه ادم عاطفی هستید حیوون خونگی نخرید چون واقعا وابستگیش زباده واگه نتونید نگهش بدارین جداشدن ازش سخته ازما گفتن بود.