صبح ساعت شش ونیم بیدار شدم بدنم درد میکرد و ضعف داشتم سرفرصت لباس پوشیدم کتری برقی که همسر سربرق زده بود قل قل میکرد چایی رو که دم کردم و فلاسک را روی میز آشپزخونه گذاشتم چون خودم ماههاست بخاطر زخم معده چایی نمیخورم و صبحونه ام رو با اب جوش میخورم اما میلی به خوردن نداشتم سریع دوتا نون تست چند غله با یه دونه پنیر مثلثی رو توی پلاستیک فریزری می پیچونم در همون لحظه دکمه ریموت در را میزنم همسر دورکار هست و من رو تا اداره میرسونه و خودش میره نونوایی که نون تازه برای صبحانه بگیره عادت دارد همیشه صبح ها نون تازه بگیره و محدود روزهایی شاید صبحانه نخورد واین خیلی خوبه و حداقل من خیلی کم رنگ نانوایی دیده ام یا درصف ایستاده ام.و معمولا خودش وسایل صبحونه رو می چینه و بیشتر وقتها اگر تایم داشته باشیم با هم صبحونه میخوریم.وارد اداره میشم درب برقی با طمانینه باز میشه و میرم جلوی دستگاه چهره نگار هی این ور اون ور میکنم ماسک رو، باالاخره با اکراه رضایت میدهد و قبولم میکند از پله ها لنگ لنگان بالا میروم هنوز اسانسور وصل نشده به قول همکاران هر روز یک پیچش سفت می کنند احتمالا زمان بازنشستگی من اماده شودوارد اتاق میشوم یکی از همکاران که راهش خیلی دورتر هست همیشه زودتر از ما پشت میز هست سلامی میکنم و درحالیکه پشت سیستم نشسته ام چادر وکیفم رو توی کشو میزارم و یه عالمه برگه روی میزم را مرتب میکنم و شروع به ثبت میکنم و اروم صبحونه مختصرم را میخورم و همکار دیگرم که حسابی بخاطر کرونا سرش شلوغ هست یه پایش اداره هست و یک پایش مرکز تجمیعی از راه میرسد مثل همیشه آروم و با طمانینه چهل روز بیشتر نیست که پدرش فوت شده اما انقدر آرامش دارد پدرش یکسالی بود که کاملا از کار افتاده و در بستر بود و مادرش هم 5سالیست از دست داده و هر دو انها میانسال بودند اما من هرگز از این دختر گله و نق و شکایتی نشنیدم و همیشه آرامش دارد
یک زمانی که معلم بودم شاگردم بوده و بسیار دوستش دارم چقدر هم ازش کار میکشند و من سعی میکنم هر جا حقی ازش ضایع میشه ازش دفاع کنم.باهم حرف میزنیم مدیرگروهمون یکی هست و کمی بدقلق وحساس و کاربلد و پرکار و از صبح یک ریز پیام و ویس میدهدو ما به دقت گوش میدهیم چند تا تلفن به جاهای مختلف میزنم بیشتر همکاران متاسفانه عزادار هستند پدر ،پسرعمو ،برادرزاده ،فامیل دور و......من همیشه سعی میکنم با مراکز محیطی اروم باشم و بهشون در مورد عدم ثبت ها در سامانه درخواست میکنم در گروه واتساپی هم پیام میدم و یکساعت بعد که سامانه را چک می کنم اکثر موارد انجام شده میدونم همه همکاران این روزها بسیار درگیرند وقتی زنگ میزنم کمی سربه سرشون میزارم به ارومی معذرت می خواهند و میدونند شوخی میکنم بعد طبق روال هر روز بابا زنگ میزند و من سعی میکنم کلمه بابا رو بکار نبرم بخاطر همکارم که خیلی هم به بابایش میرسید بابام روزانه زنگ میزند :سلام خوبی ؟کجایی ؟اداره یا ماموریت ؟کاری نداری ؟خداحافظ بعد چندین بار صدای داد و بیداد از قسمت اداری می آید کنجکاو نیستم اما همکارم می گوید برای نامه تردد می آیند هفته های قبل همه برای مسافرت دکتر رفتن را بهونه می کردند و همه هم میدونستند معمولا اخر هفته دکتر رفتن بهانه هست اما این بار سختگیری میشود تا مستندی نباشد نامه نمی دهند من از همکارانی که واسطه میشدند ونامه تردد را میگرفتند تعجب میکردم حتی بعضی وقتها خودشان هم زیر ابی میروند.البته متوجه میشدم بعد که کرونا میگیرند سابقه مسافرت را تیک نمیزنند و امار غلطی به امارها اضافه میشد که بله اینها جایی نرفته کرونا گرفتند و دوهفته هم استراحت بدون رفتن به کمیسیون و کارهایشان گردن بقیه می افتاد به نظرم حراستها باید موارد اینچنینی رو پیگیری می کردند وقتی کارمند خودمان پروتوکلها را رعایت نمی کند.
ساعت اداری که تمام میشود همکار بمب آرامش من را به در حیاط میرساند خوبی شهر کوچک همین هست فاصله خونه تا اداره با ماشین فقط 3دقیقه
کلید بهمراه ندارم زنگ میزنم اما ایفون خراب است دختر کوچیکه با لبخندی در رو برام باز میکنه و از اینکه کمک باباش سالاد شیرازی درست کرده دنبال جایزه می گرده و مثل همیشه جایزه اش بستنی هست در هال رو باز میکنم عطر ماکارونی که دیروز درست کردم و همسر گرم کرده می پیچه و سریع سفره رو میندازن همسر که دورکار بوده مثلا ولی اصلا نتونسته بود یک دقیقه در خانه بماند و دنبال کارهای مختلف به ادارات و جاهای مختلف رفته بود سعی میکرد به من بفهماند که اصلا تایمی برای استراحت نداشته ناهارم را میخورم میروم چرتی میزنم که حواسم نبود در اتاق را بستم واز خستگی به خواب رفتم خواب میدیدم در اسانسور اداره با سه تا از همکاران هستیم که در اسانسور بسختی باز میشد و ما داشتیم خفه میشدیم و با بدبختی خودم رو بیرون کشیدم از خواب پریدم قفسه سینه ام درد میکرد و هوا شدیدا گرم بود سریع رفتم توی هال جلوی کولر ایستاده (یخچالی) ایستادم حالم که جا امد دیدم یکساعت احتمالا خوابیدم دم نوش زنجفیلی درست کردم با یه تیکه بیسکوییت خوردم و بعد به همسر گفتم بریم خونه بابا هر روز عصر دو ساعت میرم بهشون سر میزنم تک و تنها هستند شبها همه بچه ها می آیند اما معمولا صبح وعصر تنها هستند و زمان برایشان کند میگذرد مادر مثل همیشه حال ندارد و میدونم تغذیه خوبی ندارد مادر فقط در جمع غذا میخورد قبلا زیاد جمع میشدیم اما الان شرایط فرق میکند الان هم ماهی سه چهار بار میرم باهاشون ناهار میخورم اما خوب مدتیه وقت نشده ، مادر میگه براش نان و موز بگیریم با همسر میرم هوا شدیدا گرمه و بخار کرده صف زنونه خلوت تر هست یک ربع در صف ماندم حالم داشت بد میشد طپش شدید قلب اذیتم میکنه البته همسرهم سمت مردونه کنارم ایستاده کولر ماشین رو روشن نگه داشته با مرد نانوا صحبت میکند میروم توی ماشین همسر نانها رو میگیرد و باهم میریم سمت میوه فروشی موز رو میخریم برای خودمون سیب زمینی در فاصله اومدن و رفتن توی ماشین جز 27که برای ختم مجازی پدر همکار دیگرم که براثر کرونا فوت شد رو میخونم بعد میریم نان و موز رو تحویل میدیم نماز رو که خونه بابا میخونم و بابا مثل همیشه کمردرد دارد با لوسیون امگا کمرش رو حسابی ماساژ میدم داروهایش رو بهش میدم بعد داداش کوچیکه میاد یه ربع میشینم و ساعت نه و ربع با همسر راهی فروشگاه شهروند میشیم سریع شیر و بایکیت و گوددی سفارش دختر بزرگه و یه سری خرت پرت میگیریم و همسر هم کلی سربه سر فروشنده جوان استقلالی میزاره و اینکه بابا مسعود هم رفت ببینم امسال چکار میکنید فروشنده محجوبانه می خندد و بعد راهی خونه میشیم ساعت نه ونیم شب هست و همسر میگوید برایش سیب زمینی خلال سرخ کنندباتخم مرغ من هم یه تیکه نون تست با حلواشکری که الان خریدم میخورم و بر خلاف ظاهر قشنگش اصلا از طعمش خوشم نیامد و میدونم بچه ها نمیخورند روی دستم می ماند.برای از بین رفتن طعمش یه بشقاب پفک چی توز میخورم و میایم وبلاگ .صدای ماشین همسر میاد نمیدونم کجا رفت یا دوباره خونه بابام یا احتمال خیلی کم خونه باباش یا احتمال خیلی زیاد رفته برای دختر کوچیکه که یادمون رفت بستنی بگیریم بستنی بخره
کاش همیشه زندگی مثل امروز برایم باشد همینکه اطرافیانم سلامتی نسبی داشته باشند حتی اگر خودم حال نداشته باشم اما راضی هستم .وقتی اطرافیانم نیاز به کمک دارند و من توانایی ندارم عذاب وجدان همراه با رفتارهای عصبی هم خودم هم اطرافیانم رو اذیت میکنه الهی حال دل همه خوب باشه و قدردان داشته ها یمان و صبر بر نداشته هایمان