روز پنجشنبه کمی دیر بلند شدم صبحونه همیشگی رو خوردم رفتم سراغ یخچال دیدم یه عالمه کدو و هویج داریم اومدم چند تاشو نگینی سرخ کردم کنارش قارچ و سیب زمینی و بعد شنسل مرغ رو به قطعات کوچیک مکعبی خردکردم و مزه دار کردم و بعد سرخ شدن توپیاز و با کمی رب گوجه تفت خوردن ویه خوراک من دراوردی شد واسه خودش با پلو چسبید این روزا اشتهای دختر کوچیکه زیاد ودختر بزرگه بسیارکم.یعنی همینکه حواسم پرت بشه نصف محتویات بشقابش رو ریخته تو بشقاب کوچیکه
عصر هم تا رفتم خونه بابا دیر شد و دیگه ابجی بزرگه وکوچیکه هم اومدن تا برگشتم خونه شده ده ونیم وهمسر یه عالمه هله وهوله یواشکی گرفته بودنصفش رو قایم کردم و بعد کمی تلویزیون نگاه کردیم و دختر بزرگه که واسه خودش رفت اتاق بالا همسر توهال خوابش برده بود اومدم بخوابم دیدم این دوتا نمیخوابن گفتم مادر ساعت از 12.5رد شده بخوابین گفتند خوابمون نمیبره گفتم ببینید من الان که میخوام بخوابم میرم تو رویا فکر میکنم بال دارم و پرواز میکنم که خانوم فیلسوف با این جمله تمام تصورات ذهنیم رو بهم ریخت :مامان فکر میکنی با این وزنت چطور میتونی پرواز کنی
حالا دیگه من هرکار میکردم نمیتونستم بالا برم مجبورشدم تو ذهنم از پاراگلایدری که هر روز که از کنار دریا رد میشم میبنم چند نفردارن از اون بالا کیف میکنند استفاده کنم خوب از خونمون با همون پارگلایدر رفتم شیراز روی پشت بوم خونه داداشم فرود اومدم بعد رفتم پیش نگین جون یه سر هم رفتم پیش بهار و باهم رفتیم ولایت خاتون و یه شب تو حیاط باغشون زیر اسمون ستاره ها رو دید زدم بعد دوباره با پارگلایدر رفتم اصفهان پیش تیلوتیلو و رفتم باغچه دلبرشون و کلی اب بازی کردیم و بعد رفتم تهران خونه سهیلا و یه سر دفترکار خانوم دکتر و به اپارتمان پیشاگ و یه عالمه میوه خشک خوردم خوشمزه بود جاتون سبز دیگه بعدش رفتم شمال اخ ماسال و جاده اسالم خلخال داشتم میرسیدم اردبیل که دیگه نفهمیدم چی شد صبح شده بود
چه خیال پردازی دلنشینی حالا شاید امشب یواشکی مرز هم رد کردم و یه سر به ترانه و دختر معمولی و.. زدم.والله خواب و خیال که خرجی نداره استرس هم نداره راستش با پارگلایدرم سوغاتی هم بردم خوب جنوب ماهی ومیگو و خرما داره و اصلا مناسب نبود واسه همین واسه همه یه بسته کاپوچینو با مارک گوددی که قبلا عاشقش بودم گذاشتم توکوله ام هم سبک بود هم کمتر جا میگرفت حالا وضعم که خوب شد هواپیمای شخصی گرفتم سوغاتیام رو بیشتر میکنم
روز جمعه هم صبح کمی دیر تر پاشدم و بعد سفارش میگو داده بودم واسم اوردن با همسر نشستیم کله میگوها رو جدا کردیم و چهل تا دونه خیلی درشت رو جدا کردم بعد سوخاری شدن، کله همه میگوها رو توی کانالی که امپراطور مخفیانه تو باغچه کنده بود و بایه بیلچه که زدم تو باغچه لو رفت همه رو زیر خاک مدفون کردم با برگ پوشوندم روش خاک ریختم سه چهارماه دیگه میشه یه کود عالی دیگه زباله ها هم بونمیگیره.
بعد ناهار هم دم نوش زنجفیلی با کمی حلواشکری سنگینی میگوها رو از بین برد عصرهم رفتیم و بابا ومامان رو گذاشتیم توماشین هرچهارتامون ماسکهامون رو زدیم و یه 20دقیقه کنار دریا توی ماشین چرخوندیمشون اومدیم خونه .شب با بچه ها بازی کردم از این حدس کلمه ها هست که یه چیزی توضیح میدی نفر روبه رو پاسخ میده مثلا به دختر کوچیکه افتاد سست عنصر بنده خدا تا حالا نشنیده بود به یارش که دختر دومیه میگه اسم دیگه میمون به بدبختی متوجه شدگفت عنتر میگه خوب حالا جای ق ،ص بزار این بیچاره میگه عنتر ق نداره اینقدر خندیدم که قلبم دردگرفت تا یه دونه کلردیازپوکساید نخوردم اروم نشدم و با همین درد خوابم برد اینقدر قلبم بی جنبه هست.