۱-اینقدر این دوسه روز از خودم کار کشیدم که الان فقط،دراز کشیدم و میخوام بنویسم هم انگشتام نا ندارن خلاصه مینویسم.
روزشنبه همسر اداره کل خودشون جلسه داشت تنها بود منم رفتم ساعت ده رسیدم همسر من رو پیاده کرد خودش رفت برا جلسه شون.رفتم برا سونو گفت نوبت ندارم گفتم کنسلی اگه بود میام زیاد توجه نکرد من رفتم آزمایشگاه ازمایش دادم که نیم ساعت طول کشید هوا عالی بود و بهترین فرصت پیاده روی یه ربع راه رفتم و رسیدم به یه مرکز یه عکس از دندونهام گرفتم پیاده برگشتم همون سونو گفتم حالا سر بزنم که خدا رو شکر هیشکی نبود و من رو فرستاد داخل و الحمدولله اون چیزی که فکر میکردم نبود قبلش هم خودم رو سپردم به خدا و گفتم ببین خدا جون من که میدونم خودت بیشتر از خودم هوام رو داری پس به هیچ چیزی فکر نمیکنم. و خدا رو شکر راضی اومدم بیرون و پیاده رفتم سمت اداره همسر نیم ساعت بعد رسیدم وضو گرفتم و نماز خوندم و به همسر پیام دادم تو نمازخونه تون هستم.تا همسر اومد و رفتیم ناهار و برگشتیم خونه شد ساعت پنج ونیم .
شب قبلش هم از بیمارستان برا نوبت ام ار ای زنگ زدن و نوبتم انداختن همون شنبه ساعت هفت ونیم یعنی ما رسیدیم خونه فقط نماز خوندیم و دوباره رفتیم بیمارستان شهر بغلیمون تا ام ار ای انجام شد و برگشتیم شد نه و نیم دیگه له له بودیم اما ذوق اومدن ماه رمضون داشتم و سحر پاشدم و فقط،دو تا موز خوردم .
۲-روز یکشنبه دوتا دخترا مریض بودن بزرگه و کوچیکه و حال بزرگه خیلی بد بود حالا این وسط دختر وسطی نبود گفتم کجاست بزرگه میگه هیچی داره تو وسایلم میگرده ببینه چیز بدردخوری ازمن بهش ارث میرسهمیگم این وسطی کلا شخصیت فکاهی قوی داره واسه همینه. منم افطار قورمه سبزی با گوشت قل قلی پختم که همه موادش از قبل داشتم و ژله و یه دسر ساده .اون دوتا که مریض بودن کمتر از ما که روزه بودیم غذا خوردن .سلامتی نعمته و سرور همه نعمتها.
۳-روز دوشنبه دختر کوچیکه رفت مدرسه اما چیزی نخورد و ظهر برگشت حالش خوب نبود مدرسه شون اصلا خوب نیست ولی چاره ای نیست برای شاگرد اول شدن ازش تقدیر شده دپ تا از بچه ها اذیتش کردن و حاضر هم نیست از من کمک بگیره میخواد خودش از پس کارهاش بر بیاد باهاش صحبت میکنم کلی حالش،بده و بعد تا غروب خدا رو شکر بهتر میشه واقعا برا خودمم در همه مراحل پیش،میومد چرا برخی که خودشون هم موفق هستن از موفقیت بقیه اذیت میشن برام هضمش سخته فقط،میگم مامان جان تو خوب باش یه جا خدا دستت رو میگیره. ولی از خودت مواظبت کن و آرام باش خدایا به خودت می سپارمشون.حافظشون باش
۴-امروز حلیم پختم و فطائر که اولین بارم بود خوب شد و ژله طالبی.
خدایا شکرت برای ماه مهمانی تو'برای لحظات زیبای سحر.دوستان عزیزم همه دختران گلم قدیمی ها جدیدی ها و حتی انانکه که امسال نیستند در همه لحظات به یادتون هستم به یادم باشید .
خدایا هوای همه مون داشته باش خدایا همه آنانکه تو رو میخوانند د نمی خوانند در پناه تو هستن خدایا کمکمون کن راه رو گم نکنیم .و هر لحظه بهمون گوشزد کن که زندگی یک سفرست.آدمی رهگذرست رهگذر میگذرد.