منم و مادر و شب و صدای کولر ،نه من خوابم میبره نه مادر اخرش،پا شدم همه ظرفهای شام رو که تو سینک بود شستم .
مرداد شلوغی رو شروع کردم روز اولش مامان رو بردم یه نورولوژی جدید چون نمیشد ۵ساعت گذاشت تو ماشین ،دکتر همون سوالات دکتر شیراز رو ازش پرسید ولی مامان بیشترش رو جواب نداد.حتی اسم دخترهای من رو ؛دکتر از تلاشهای من برای کمک به مادر خنده اش گرفته بود ویزیت مادر هم خیلی طول کشید یه سری داروها رو قطع کرد .امروز خودم از مادر سوال میپرسیدم اما انگار واقعا داره یادش میره.امشب دخترام اومدن خونه بابا ؛برای شام املت پختم دخترا کمک کردن و خیلی هم موندن بیشترین تایمی که تا الان موندن اکثر خواهر برادرا رفتن سفر و امشب اینجا خیلی خلوت بود و مادر هم دلتنگ خصوصا اون دوتا داداش کوچیکه. دیروز نمیدونم خواب دیده بود یا نه خیلی گریه میکرد و میگفت خدایا چرا اینطوری شده؟و هر چه میپرسیدم خوب چی شده ؟،نمیدونست میگفت اتفاق بدی افتاده شما نمیگید ؟خواهر کوچیکه که نمیتونست تحمل کنه همینجور اشک می ریخت دلم برای او هم میسوخت خودم رو جمع کردم و شروع کردم به خندیدن که مامان جان ببین من میخندم ببین لباسهام رنگیه ببین همه مون عادی کنار هم هستیم. خیلی طول کشید تا بهتر شد شاید چند ساعت.
دیشب هم که خودم کلا درهم بودم آخرش رو کردم به آسمون و گفتم ببین خدا جون تو خودت ما رو آوردی خودت هم هوامونو داشته باش ما که هلاک شدیم از غصه خوردن .بعدش آروم شدم اصلا خوابم نمیبرد نزدیک اذان صبح بود همسر رو مجبور کردم بریم مسجد محل اما با دیدن چراغ خاموش مسجد خندیدیم حسنی به مکتب نمیرفت و......حکایت من بود انگار متصدی مسجد یا نبود یا خوابش برده بود خلاصه خدا من رو تنبیه کرد بنظرم راهم نداد. خدا جون تو هم کم حوصله شدی ها .ای بابا
به دختر بزرگم گفتم بیا بهمون زبان درس بده سه تا شاگرد داره من و دوتا آبجی هاش خنگول کلاس منم زرنگ کلاس دختر کوچیکه ملا نقطه ای کلاس دختر وسطی .
اینقد شیطونی کردم عاصی شدن از دستم .قراره خیلی بخونم شاگرد اول بشم اما از پریروز تا الان اصلا سمت جزوه استاد قشنگ و خوش بیان نرفتم.استاد ببخشید.زشته میای وبلاگ مامانت رو میخونی .
این روزا غز که میزنم میگم آه روزی دو ساعت آب داریم اونم آب شور قشنگ کریستال های نمک از موهامون میشه استخراج کرد .از وقتی دنیا اومدم تا الان ما آب شیرین نداشتیم از وقتی یادم میاد اول که اون آقاهه با ..و گاری آب شیرین بارون از چاه م..بصورت دوره گرد میفروخت بعدها متمدنتر شدیم بابام ماشین داشت میرفت از یه جایی بهش میگفتن تنگه آب میورد بعدتر ها تانکر آب شیرین کنه آب میوردن که هنوزم میارن ولی بیشترمون دستگاه تصفیه آب شیرین داریم که برا یه لیتر آب شیرین دو تا سه لیتر آب هدر میره برا بقیه میره تو فاضلاب اما ما با کمی سعه صدر لوله رو گذاشتیم تو باغچه آب فاضلاب حاصل از تصفیه میره تو باغچه.خلاصه بگم ما سالهاست پمپ و مخزن آب از واجبات زندگیمون برای ذخیره آب شوره.اب شیرین که جداگونه میخریم. بعد برا اینکه این آب ناگوار بیاد تو لوله باید پمپ روشن بشه کلی برق مصرف بشه .یعنی کلی برق باید مصرف بشه آب بره تو مخزن بعد کل روز پمپ روشن باشه آب بره تو لوله ها .چه شلم شوربای مصرف انرژی .
آب کولرهای اسپیلت وگازی هم با شلنگ وصل شده به باغچه های دیگه یه عالمه نرگس وحشی باهاش آبیاری میشن.
امشب که دختر کوچیکه اومد خونه بابا و بغلش کردم فهمیدم موهاش نم داره گفتم تو باز رفتی حموم بچه؟خندید گفتم عامل اصلی بحران آب کشور خودتی .آخه چرا اینقد میری حموم وروجک .وسواسی نشه خوبه.
خوب خیلی غر زدم در پناه خدا باشید چشمام نمیبینه ویرایش کنم ببخشید.