دیروز بعد از اون حال درهم برهم باید دختر بزرگه رو میبردم جایی با هم رفتیم و همسر تو ماشین منتظر موند بعد به دخترم گفتم بریم فروشگاه گفت بریم رفتیم و چیزی چشممون نگرفت با هم دوتا قالب کمربندی کیک کوچولو قلب ودایره برداشتیم ژن لی لی پوتیم بهش ارث رسیده😅بعد رفتیم یه فروشگاه مورد علاقه اش خوراکی بخریم دختر خوبیه چشم ودلش سیره خیلی شبیه خودمه حتی اخلاقای بدش🤭🤭وقتی میگم کاش میتونستم بیستر هواتون داشته باشم میگه مامان من که راضیم و احساس کمبود ندارم
کارت همسر دستمون بود اما خوب جز یه دونه پاستا وخامه وشیر وکوکی و یه دمنوش چای ترش چیزی برنداشت عشق پاستاست منم فقط چند تا شکلات تلخ و یه دونه پفک وچندتا کاکائو
حوصله خونه بابا نداشتم رد شدیم از جلو خونه شون دوربرشون سلوغ بود با خیال راحت اومدیم خونه و دختر بزدگه پفیلا درست کرد و قسمت جدید صدا تو رو دانلود کرد و من واون با هم دیدیم .
الان که بیدارم میخوام بعد از ماهها داداش ودامادمون که خانوماشون رفتند راهپبمایی رو بگم ناهار بیان
قورمه سبزی رو نصف ونیمه اماده کردم و دوست دارم یه کم هم ته چین بپزم .الان هم منتظرم اذون صبح بگن نمازم رو بخونم بخوابم.
خدایا سپاس تو را که فراموشم نمیکنی که دوستانی دارم که وقتی دلم گرفته دلشون میگیره خدایا تو به زندگیشون شادی وارامش هدیه کن خدایا دغدغه هام رو ازم بگیر تا پرانرژی باشم .دوستان قشنگم محتاج دعایتان هستم😘