این رو قرار بود بنویسم واسه خودم که یادگار بمونه.
اون شبی بود که ایران موشکهاش رو روانه کرد من که کلا بی خبر بودم دختر دومی گفت آه مامان دوستام میگن ایران اسرائیل رو زده من زدم شبکه خبر .داشت مستقیم نشون میداد حالا فارغ از هر دیدگاه و نظری واکنش دخترها برام جالب بود:
دختر بزرگه در حالیکه به دقت نگاه میکرد گفت آخیششش دلم خنک شد حقش بود .
دختر وسطی با ریلکسی ذاتی اش گفت مامان زنگ بزن بابا تا یه عالمه هله و هوله بیاره و امشب آخرین هله و هوله ها رو قبل رفتن به اون دنیا بخوریم .
دختر کوچیکه مثل یه بچه گربه ناز که خودش رو جمع کرده بود و ترس از توی چشمهاش میزد بیرون گفت مامان واقعا چی میشه؟من میترسم.
نگاه این سه تا واسم جالب بود و آخر شب همه خوابیدیم و انگار هیچی به هیچی.
چون ما مرز دریایی داریم و کنار تاسیسات نفتی و....مسلما ریسک حمله بسیار بود اما صبح که بیدار شدیم هنوز توی همین دنیا بودیم و دختر بزرگم می خندید میگفت فقط یه ایرانی میتونه اینقد بی خیال باشه![]()
برای تمام دنیا صلح و ارامش،،شادی و خوشبختی آرزو میکنم کاش همه کودکان دنیا شبها با خیال راحت به خواب برن و کابوسی نباشه .انشاالله