آرزوم برآورده شد هورااااا
امروز بچه موشه که تمام تله های ما رو به سخره گرفته بود و البته منم دعا میکردم تو تله چسب نیفته واقعا حیوون زجر میکشه .خلاصه دیدم داره زیر مبلها دالی کنان بازی میکنه با حضور من رفت توی خونه اش .بله خونه اش همون ورودی لوله پشت کولر ایستاده گوشه هال هست من اونجا رو درزهاش رو با پلاستیک گرفته بودم اما آقا خرگوش بازیگوش اون رو درآورده بود و من بی توجه بودم خلاصه رفت اونجا و من هم سریع با پلاستیک اون قسمت رو پوشوندم امروز عصر صدای خش خش می اومد و داشت تلاش میکرد پلاستیک رو بیرون بیاره و به همسر گفتم تو برو از بیرون چک کن ببین راه داره که گفت بعله اومده سرک کشیده خلاصه همسر خسته شد من اومدم چراغ های بالکن رو خاموش کردم خودم بالا سر درز ورودی لوله وایسادم بچه موش زود گول خورد تا اومد بیرون من درز رو بستم اونم پرید تو باغچه و یه سوراخ کوچولو پیدا کرد منم روی سوراخ رو با درب پلاستیکی بستم و روش خاک ریختم اگه به تونل های زیر زمینی آقا خرگوشه برسه که میرسه نمیدونم از کجا بیاد بیرون فعلا موقت از دستش خلاص شدم .خدا کنه بره پیش فک و فامیلش،و دست از سر من برداره.من دوست ندارم بلایی سرش بیارم.و عین فیلمها حس میکنم موش،و خرگوش با هم تبانی کردن حالا خرگوش ما دشمن گربه هست و نمیزاره گربه بیاد تو حیاط پس یحتمل دوست موشه باید باشه.
خدا رو شکر یه دغدغه کم شد پرنسس اعظم دیشب بیمار بود و معده درد داشت و علتش هم نخوردن غذا بود این بچه گاهی فقط یه وعده غذا میخوره (کم خرجه )و بیشتر فتوسنتز میکنه انگار و با توپ و تشر بالاخره دیشب خودش غذا پخت و خورد و کمی نگرانی من کم شد مادر نیست که بداند.
پرنسس کوچیکه سرماخورده و در بستر بیماری هست بعد از افتادن در تله موش امروز موقع بخور دادن صورتش دستش،خورد به المنت دستگاه که آب توش بود و یه برق گرفتگی خفیف داشت که واقعا بخیر گذشت .چند روز پیش هم آقای همسر چیزی توی گلوش پرید که واقعا صحنه بسیار بدی بود و با تکرار چندین بار مانور هملیخ(همون دوتا مشت رو میزنیم زیر جناغ سینه)بهتر شد ولی کلی دخترا رو ترسوند و سه تاشون تا ساعتها حالشون بد بود .همون شب که همسر سربه سرم میزاشت میگفتم نباید نجاتت میدادم
بنده خدا میگفت تو رو خدا بزار یادم بره.
الانم برم به مادر سر بزنم میشه هر وقت نصفه شب بیدارشدید برا من دعا کنید که دعای نیمه شبی رفع صد بلا بکند.
در پناه حق باشید.