پنجشنبه بیست و چهارم اسفند ۱۳۹۱ | 21:27 | مامان فرشته -
دیشب دوستم زنگ زد گفت میخواد بیاد خیلی ذوقیدم 4ساله ندیدمش دوستم همکارم بوده قبلا با هم بیمارستان بودیم و ازدواج و بچه دار شدنش بین ما جدایی انداخت الان کلی خوشحالم و میخوام همه چی آماده کنم تا وقتی دوستم اومد بتونیم با هم خوش باشیم .من اصولا دوست صمیمی زیاد ندارم اما با همه دوست هستم .
دیشب به خانواده خود وشوهرم سر زدیم و بعد پیش خواهر بزرگه رفتیم اصولا این روزها بچه ها حسابی اذیت میکنن و حرص ما رو در میارن
البته نتیجه معلومه داد و دعوا و بعضی وقتها هم نوازش 
امروز پسر خواهر کوچیکه مریض شد رفتیم سر بزنیم نبودند رفته بودند دکتر و یه سه تا آمپول نوش جان بچه بیچاره کرده بودند
غروب زنگ زدم خونشون جواب ندادند الان شوهر از مسجد اومدند پرسیدم گفت :اومده بوده مسجد پسر خواهر و چنان جفتک مینداخته خدا روشکر حالش خوب بود ماهم خوشحال به ادامه خونه تکونی پرداختیم البته چشمم آب نمیخوره با این دختر های شلخته بنده خونه ما تمیز بشه چه میشه کرد دیگه 