
بعد رفتم مراسم اون دوست قدیمی که چند روز پیش فوت شده بود دلم نمیخواست باور کنم ولی چه میشد کرد
بعدش رفتم خونه خواهر بزرگه که نزدیک مراسم بود و هر کار کرد ناهار بمون ولی مامانم زنگید که من ناهار براتون درست کردم و ما مجبور شدیم خواهری رو تنها بزاریم با داداشم رفتیم اونجا و همسر زود اومد و ناهار باهم خوردیم خواهر کوچیکه هم اومد تا ساعت سه موندم و رفتم دنبال ململ که اونجا مونده بود گفتیم نیم ساعت بشینیم که نتیجه تا ساعت هفت و نیم اونجا موندیم و خواهر سومی هم اومد فردا با شوشو و پسرش عازم کربلا ست خوش به حالش ماشاءالله دفعه 4میره امام حسین می طلبه دیگه من رو نه خواهرم میگه حالا برو پاسپورت بگیر ایشالله میری من هم به قول سوگل گشاد میگم نه اگه آقا میخواست من بی پاسپورت میرفتم خلم دیگه
اومدیم خونه همسر جلسه داشت همون موقع رفت تا حالا نیومده جلسشون 45کیلومتری شهرمون هست منم بیدارم برگرده .پیکاسو عصری رفته پارک نزدیک خونه خواهر بدجوری پاش ضربه دیده صدقه دادم و آیت الکرسی خوندم ایشاالله زود خوب بشه الان دخملا خوابند و با زور و بدبختی دختر عنکبوتی مشقاش رو نوشت پدرم رو در میاره خیلی شیطون شده ململ تنبل هم مسواک نزد خوابید همینطور پیکاسو بهشون میگم مادر هر دندونی بیشتر از یه میلیون می ارزه ننه مواظب باشید الان تو دهنتون 20میلیون پوله ها دختر عنکبوتی که دندوناش افتضاحه میگه مال من بیشتر دوسه میلیون نیست ریاضیش عالیه بچم ولی تا دلت بخواد تنبله مشق نوشته به جای نمی خواستند نوشته نی خوستند کلی با پیکاسو خندیدیم
خدایا همه ما رو آنی به خودمون وا نگذار آمین