چهارشنبه بیست و یکم فروردین ۱۳۹۲ | 0:22 | مامان فرشته -
دیروز رفتم خونه بابام خواهر وشوهرش از اونجا رفتند و ما از اونجا باهاشون خداحافظی کردیم اومدم خونه و گرفتار کار و خواب و مشق نوشتن دختر عنکبوتی شدیم.امروز هم بلند شدم و شروع کردم آماده کردن بچه ها رفتند مدرسه من هم خوابیدم تا ساعت 9 بعد رفتم کمد دیواری رو ریختم بیرون همه لباسها رو مرتب کردم و اتاق خواب تمیز کردم و ناهار میرزا قاسمی درست کردم که بچه هام دوست دارند بعد از ظهر هم رفتیم خونه بابام و بعد خونه پدر شوشو که همش حرف از زلزله بود زلزله شدیدی که جان هموطنانمون رو گرفت دختر بزرگه خیلی حساس شده بود و شب خوابش نمیبرد من هم دلم خیلی گرفته خدایا به آنانی که الان زیر آوارند فکر میکنم چقدر سخت است و برای بازماندگانش سخت تر ای خدای مهربان یار و یاور مصیبت دیدگان باش آمین