روز جمعه هم به امور خانه داری گذشت شنبه هم رفتیم کادوهای روز معلم رو دادیم و خداحافظی و تشکر از معلمهای دخترها که اشک تو چشمهای معلم دختر عنکبوتی نشسته بود و بغض کرده بود که همین حال باعث شد تا شب حالم گرفته باشه و نمیدونم چرا دلتنگ شدم ناهار هم مامانم زنگ زد رفتیم خونه اونها.شب هم رفتیم منزل پدر شوهر و تولد یکی از خواهرها بود واسه سورپرایز کردنش خونه پسر آبجی بزرگه جشن رفتند که وقتی رفتیم جشن تموم بود و فقط ما کیک رو خوردیم و کادو دادیم و برگشتیم.شب تا ساعت 3مرتب بیدار میشدم و خوابهای بد میدیدم خواب جنگ و.....چون خواب زن برعکسه انشاءالله کشورمون همیشه در صلح و آرامش باشه آمین
صبح بعد نماز تا ده خوابیدم بعدش یه ریز کار کردم تا ساعت چهارونیم که رفتم خیاطی اینقدر کمرم و پای چپم درد میکنه که اعصابم خرد شده باخت پرسپولیس هم بیشتر البته برامن زیاد مهم نبود من بیشتر دلم میخواست همسر خوشحال بشه که قسمت نبود.
خدایا درمان همه دردها بدست توست یا من اسمه دواء و ذکره شفاء.