بعد اومدیم هتل اون روز آزاد بودیم چون کف العباس ما رو نبردند آدرس گرفتیم با خواهر بزرگه و شوهر خواهر رفتیم خواهر 4حالش خوب نبود رفتیم زیارت دستهای حضرت عباس که فاصله زیادی نداشتند قربان دستهای بریده ات ماه بنی هاشم.که اصلا نفهمیدم کجا آمدم انگار پرده ای از مه مغزم را پوشانده بود بعد رفتیم نماز ظهر و عصر در حرم حضرت عباس خواندیم خیلی هم شلوغ بود بعد هتل و عصر دوباره رفتیم کف العباس مجددا زیارت کردیم توفیقی دست داد و یکی از آیت الله استانمان را هم زیارت کردیم ما نماز را در حرم حضرت عباس خواندیم خواهر و شوهر خواهر در حرم امام حسین و دوباره مراسم در حرم حضرت عباس بود و بعد آن حس غریب که چون شب آخر بود و قدم زدن در فضای بین الحرمین و غصه هایی به بزرگی همه کهکشانها که در دلت سنگینی میکرد چقدر عمر سفر کوتاه بود.
صبح دوباره ساعت دو ونیم از هتل راه افتادیم ولی فقط نماز صبح خواندیم و حرکت همانجا در بین الحرمین خداحافظی کردم از دو خورشید زیبای زندگیمان و بعد رفتیم تل زینبیه سریع زیارت کردیم و بعد زیارت خیمه گاه و خداحافظی با سرزمین کربلا ،سرزمینی که جای غریبی بود و آشنا حس دلتنگی و عشق روز تولد علی اصغر چقدر کودک قنداقه ای دیدم کنار نهر فرات پسر بچه های که دوتا دوتا بودند و موقع رفتن از هتل چادر عربی کوچکی دیدم که در خارها جا مانده بود و قلبی که پر از غصه قربان دل حضرت زینب لحظه آخر سوار اتوبوس احساس کردم حرم و گنبد و گلدسته سرک کشیدند و من برای آخرین بار حرم امام حسین و چند ثانیه بعد حرم علمدار دشت کربلا را برای آخرین بار نظاره کردم . ماه گردون در فلک ماه بنی هاشم به خاک هردو ماهند اما این کجا و آن کجا