چهارشنبه بیست و ششم تیر ۱۳۹۲ | 0:55 | مامان فرشته -
آقا ما دیشب که طبق معمول بیدار بودیم امروز ساعت 2از خواب بلند شدیم وای چقد خنده داره جغد هم اینقد نمیخوابه بعد پاشدم نمازم رو خوندم بعد همسر زنگید که افطاری داداشم دعوتیم همون داداش دل دریایی رو میگم خوب ما هم خوشحال شدیم البته زیاد نه چون معمولا خونه خودمون موقع افطار راحت ترم .چون بعد افطار مثل جسد می افتم تا دوباره روح در کالبدم بدمد و معمولا یه یک ساعتی حداقل طول میکشه.همسر هم ساعت 4اومد خونه خوابید تا یه ربع به هشت زورکی بیدارش کردیم .بچه ها رو با لباس خونگی بردم به خیال اینکه ما و خواهر بزرگه تنها دعوتیم اما نگو همه داداشها جزءکوچیکه دعوت بودند.بعد هم افطاری و کشیدن غذا واسه بچه ها و شلوغی و سروصدای بچه ها و شستن یه عالمه ظرف البته دور هم بودیم خیلی خوب بود و بعد یه سر رفتیم خونه بابا و مامان و یه نیم ساعت اونجا نشستیم و خواهر کوچیکه اونجا بود و کلی هم ذوق کردم و بعد اومدیم خونه بچه ها سی دی یانگوم رو نگاه میکنن ماهم هرچی تو یخچال بود رو خوردیم و خالی کردیم و اومدیم وب رو آپ کنیم . بعد تا یانگوم تموم شه بچه ها رو بخوابونم البته الان هست که صدای شوهر بلند بشه.
خدایا دوستت دارم و برای همه نعمتهایی که به من داده ای تو را سپاس میگویم خدایا آرامش و سلامتی و حفظ آبرو از آن چیزهایی است که برای همه دوستان و عزیزانم از تو میخواهم.