مامان فرشته های شیطون

سلام امروز کلی سرم شلوغ بود باید ساعت 7اداره می رفتم که به خاطر بی نظمی  یه فرشته بلا دیرم شد خانم لوازم مدرسه رو گم کرده بود و من برخلاف همیشه که داد و بیداد راه می انداختم خانم رو یه جوری راهی مدرسه کردم که چشم گریون نباشه البته از خودم تعجب کردم چون من خیلی زود داد و بیداد راه می اندازم به هرحال بدو بدو ساعت هفت و چهل وپنج دقیقه رسیدم و بعدازاداره هم اومدم خونه آقامون ساعت چهارو نیم بعد از تلفنهای بنده بالاخره تشریف اوردند قول داده بود بریم بازار برام فر برقی بخره الان هم داره نماز ممغرب رو میخونه تا من رو ببره مغازه خدا کنه مغازه تعطیل نباشه وگرنه تا چند روز باید غرهای مننو رو بشنو ه فعلا بای