سه شنبه دوم مهر ۱۳۹۲ | 21:31 | مامان فرشته -
امروز همسر عزیزم تب داشت و کسل بود زحمت رسوندن بچه ها رو کشید و خونه موند تا ساعت ده بودش و باباش هم زحمت کشید اومد یه بیست دقیقه موند رفت همسر هم دوتا استامینوفن خورد رفت اداره عصر هم برگشت تب داشت نمیدونم دلیلش چیه زیاد بالا نبود حدود سی و هشت و نیم اما خوب بی حالیش من رو نگران کرده دکتر هم نرفت مادرش هم دوبار زنگ زد و گفت بره دکتر اما نرفت امشب سعی کردم ازش خوب پرستاری کنم خدا کنه فردا صبح که بلند بشه سرشار از انرژی باشه همسر مظلوم من که همیشه سعی میکنه هیچ وقت خونواده اش از غصه ها و مشکلاتش بو نبرند میگه عجز و ناله خوب نیست خدایا کمک کن زود زود خوب بشه غروب باهم رفتیم مسجد نماز بهم نچسبید وقتی بد میشم نماز به دلم نمیشنه میدونم دارم کج میرم خدا جون من رو ببخش که زود غافل میشم بعد رفتم پیش مادرو پدرم و مادرم گله مند بود که شما میاید دورهم مینشینید و اصلا به فکر من نیستید حق رو بهش میدم رفتم یه کم میوه براشون و خودمون گرفتم مادر فداکار من میدونم هیچکدوممون قدرت رو نمیدونیم ما رو ببخش کاشکی هیچوقت مریض نشید و همیشه سالم و شاد بالا سرما باشید اگرچه خیلی خودت رو زجر میدی و سعی میکنی خیرخواه ما باشی ولی بعضی وقتها ما درست بهت احترام نمیزاریم خدایا کمک کن کمکم کن میدونی دلم خیلی کوچیکه و نیاز به تلنگر هم نداره بایه ضربه کوچک میشکنه پناهگاهم باش و من رو دوباره ببر سمت خودت .