شنبه بیستم مهر ۱۳۹۲ | 23:36 | مامان فرشته -
دیشب خوابم نمیبرد بهیچ عنوان تا خودم رو خوابوندم شد سه و نیم خیلی فکر بیماری بابا مشغولم کرده بود و کنجکاویم در اینترنت هم بلایی شده واسه روحم خلاصه با حال بد خوابیدم و ساعت شش و نیم واسه آماده کردن بچه ها بلند شدم تا این دخترهای بد اخلاق رو راهی مدرسه کردم کلی طول کشید ساعت 8خوابیدم تا 11اما خواب به درد نخوری بود چون سردرد شدیدی گرفتم نگران حال بابام بودم میدانم انشاالله چیز مهمی نیست اما از بی خیالی بعضی از اطرافیان غصه ام گرفته بود هیچ کس پیشقدم نمیشد هر کدام از ما بهانه های خوبی داریم بچه کوچک ،کار و...بالاخره یکی از فرزندان لطف فرمود و قرار شد فردا پدر را ببرد دکتر من اما حالم بسیار خراب است از طرفی پرستاری سه هفته ای از همسر و داشتن دو کودک مدرسه ای بی نهایت شیطون و دختر 5ساله ای که دم دقیقه نق میزند و به دلیل مشکلات احتمالی مالی که شاید با کوچکترین حرکت نسنجیده انجام شود نتوانستم به مهد بفرستمش چون میدانم رفت به مهد همان و هزینه های گزاف آن همان و من دلم نمیخواد دچار مشکل اقتصادی در این برحه زمانی شوم بیماری همسر کلی خرج روی دستمان گذاشت که بیمه هم زیر بار نصف آن هم نمیرود اما برا نوبت گرفتن دکتر بسیار دردسر کشیدم شاید نزدیک به 60بار زنگ زدم که فقط سه بار جواب دادند اینقدر منت کشیدم و التماس کردم اما دریغ از یک ذره انصاف چون پای پدرم در میان بود منت کشیدم وگرنه اصولا با منت کشی میونه ندارم در آخر برادر 2مجبور شد که فردا ساعت 5صبح برود برای نوشتن یک اسم در مطب و برگردد که حدود 400کیلومتر میشود و بعد دوباره ساعت 2مرا بهمراه ببرد تا با پدر به دکتر بروم اگرچه درد کمر و سردرد شدیدم آزار دهنده است و مسئولیت سه بچه ای که سالهاست مادرشان نصف نیمه دارند و از نظر روحی برایشان سخت است اما چاره چیست شاید خداوند از من راضی شود در زندگی بعضی وقتها کم میاورم امشب فکر میکردم آخ وقتی من بیمارشوم و از کار افتاده چه کسی مراجمع خواهد کرد از بچه های این دوره زمونه انتظاری نمیرود احتمالا از اول اسفند به سر کارم برگردم شاید حداقل از نظر مالی جوری باشد که بتوانم بدون نیاز به دیگران حداقل به دکتر بروم درد کمرم در این 7ماهی که در منزل هستم تغییری نکرده و شیطنتهای بچه ها باعث شده تحمل صدای هیچ بچه ای را نداشته باشم خیلی خسته ام اگر خانم شاغلی راهی دارد دریغ نکند شاید یک برنامه ریزی سفت و سخت مشکلاتم را حل کند درست است استرس کار ندارم اما کار خانه واقعا کمر شکن است وقتی صبح تا ظهر جمع میکنی و آخر شب خانه همان طوری است که قبل از مرتب کردن هست. احساس میکنم بار زندگی و غصه های دیگران بر روی دوشم سنگینی می کند شاید بهتر باشد برایشان دعا کنم تا خدا بهترینها را برایشان بدهد و خودم از زیر فکر کردن به بیماری و گرفتاری دیگران خلاص کنم خدایا آن ده که آن به و به من عطا کن همه نعمتهای خوبت به شرطی که مرا از تو دور نکنند بلکه به تو نزدیکتر کنند آخ جووووووووون چقدر سبک شدم