شنبه چهارم آبان ۱۳۹۲ | 23:3 | مامان فرشته -
روز چهارشنبه صبح پا شدم و وسایل آش رشته رو آماده کردم تا آماده شد شد ساعت 4 البته اونجوری که دلم میخواست نشد بیشتر از 20تا ظرف هم نشد که بین خواهر برادرها مون و چند تا دوستان پخش کردیم بعد شب دیگه حال نداشتم همسر رفت جشن غدیر بعد تالار یه عروسی دعوت بود تا اومد شد ساعت 11 فرداش رو روزه گرفتم البته روزه قضا بود و عصر هم با دو سه تا دوستای همکار خونه یکیشون دعوت بودیم بچه ها رو بردم که خوب بود بعد رفتم خونه پدر شوهر دیدن خواهر شوهرم که 7ماه شهرمون نیومده بود که کلی از دیدنش ذوق کردم واسه روز جمعه شام دعوتش کردم اومدم رفتم عروسی پسر دایی ام که دخترام با هام نیومدند پیش دختر عمه شون که خیلی دنبالشون گریه میکرد موندند و من هم رفتم عروسی که خوب بود بعد آخرای عروسی بچه ها اومدند که دختر بزرگه کلی ناراحت بود چرا نرفته خونه لباس عوض کنه و منم خیلی برا ناراحتیش غصه خوردم و شب تا ساعت 2خوابم نبرد دیشب هم با زحمت شام پلو میگو درست کردم که مهمونام حسابی خوششون اومده بود که کلی ذوق کردند.و تعریف و تمجید و ظرفهام هم شستند و خونه مرتب و تمیز تحویلم دادند خدا خیرشون بده منم کلی ذوق کردم امروز خونه قبلیمون قرار بود مستاجر قبلی بهمون تحویل بده که 4 روز وقت مجدد گرفته بود امروز تمیزش کنه مستاجر جدید هم عجله داره دیدیم بخاری از این مستاجر قبلی بلند نمیشه با همسرم رفتیم خونه رو تمیز کنم میتونم قسم بخورم تو 3سالی که تو خونه بودند یه خونه تکونی نکرده بودند از بالا تا پایین تار عنکبوت کل دیوارها خط خطی حموم دستشویی که جلبک زده بود همسر گفت واقعا شما اینجا زندگی میکردید منم که خیلی ناراحت بودم گفتم شما اگه سالی یه بار یه دستمال می کشیدید خونه اینجوری نمیشد آقاهه با خانومش اومده بود البته من خانومه رو ندیدم ولی متوجه بودم بهش گفتم من با سه تا بچه پشت سرهم روزی 8ساعت اداره هیچوقت نزاشتم خونه اینجوری بشه طرف برگشته میگه خوب شما صاحب داشتید گفتم خدا وکیلی مادر شوهر همسایه ماست برو بپرس کی کارهای من رو میکرده یا اصلا کسی بچه من رو میگرفته خلاصه از اون خونه تر و تمیز یه جای کثیف چربی گرفته باقیمونده بود تازه میگه من تمیز تحویل میدم اومده برا تمیز کردن نه جارو نه وایتکس نه جوهر نمک هیچی نداره دوقورت ونیمش هم باقی بود بهش گفتم چون این حرفها رو پشت سرت گفتم الان بهت گفتم غیبتت نشه وای ماشاالله از رو نمیرفت زنه که بهش برخورده بود همون موقع رفت .میدونم دوتا بچه کوچیک داشت اما به نظرم اگر ماهی دوساعت وقت میذاشت خونه به این رو زنمی افتاد تازه بماند که اجاره هم به موقع نمیداد ما هیچوقت به روشون نمی اوردیم.خلاصه کلی عصبانی بودم از دست خودم هم که احساس کردم زیاده روی کردم از بدقولی بدم میاد خیلی زیاد .من به مستاجر جدید قول دادم تازه آقاهه میگه خوب من چیکار کنم بدبختی اینه که هم از دوستای قدیمی همسر هست هم خونه خودشون پشت خونه ماست.که دوسه روزه اومدند .چون وایتکس بردم که دیوارها تمیز نشد که نشد تازه مانتوم هم وایتکس روش ریخت دیگه نمیشه پوشیدش مانتون 10بار هم نپوشیده بودمش.خدایا از اینکه من حد نگه نمیدارم من رو ببخش خدای مهربون دلمون رو آروم کن
پی نوشت: آقا ما داشتیم دیوونه میشدیم دلم نمیخاد هیشکی ازم برنجه زنگ زدم به مستاجر قبلی بابت حرفام معذرت خواهی کردم به نظرم رسید هیچی تو دنیا ارزش این رو نداره که یه بنده خدا ازت برنجه آخیش راحت شدم