جمعه یکم آذر ۱۳۹۲ | 14:47 | مامان فرشته -
دیروز عصر با همسر رفتیم و گلابی و لیموشیرین خریدیم واسه بابام و بهش یه سر زدیم بابام داشت فوتبال ساحلی نگاه میکرد و با یار همیشگی اش قلیانش
وای اینقدر با حال نشسته بود زیر تلویزیون که داشت میرفت توی تلویزیون.یه ذوقی هم میکرد.بعدش من و ململ
رفتیم مسجد کنار خونه باباو نماز خوندم و روضه بود اما نمیدانم روضه زیاد نچسبید وقتی دلت صاف نیست همینه دیگه.بعد نماز اومدم دوباره پیش پدر ومادر که خواهر3اونجا بود پیشنهاد داد بریم پیاده روی ماهم اغفالش کردیم پیاده رفتیم خونه یه خانومی که لباس از قشم میاره چون سرکار نیستم حسابی محتاطانه خرج میکنم و فقط دوتا شلوار جین واسه دختر عنکبوتی و ململ و یه شلوار مخمل واسه ململ گرفتم قیمتش هم نمیپرسم روز بعد که پولش رو ببرم تازه میپرسم البته انسانهای منصف و قابل اعتمادی هستند.بعد در کوچه های تاریک و نمناک اومدیم دیدم همسر و ململ رفتند خونه من هم با خواهر رفتیم یه سر به خواهر کوچیکه زدیم و اونهم یه گل خوشگل بهم داد باید امروز برم واسش یه گلدون خوشگل بخرم اگه تونستم تکثیر بکنم خیلی خوب میشه.
خلاصه ساعت 9خونه بودم و همسر خسته بود خوابید ولی من با بچه ها تو نت گشتیم و کاردستی ها رو دیدیم و ساعت 12بود خوابیدم که یه دوسه بار ململ ما رو بیدار کرد ململ همچنان سرفه میکند.خیلی هم بهونه گیر و حاضر جواب شده کلا شده وزیر جنگ.امروز دیر از خواب بیدار شدم بساط خورش قیمه راه انداختم و با ململ و باباش رفتیم نماز جمعه و بعد نماز مادرم هم باخودمون رسوندیم خونشون والان ظرفها رو شسته و خونه رو یه کم مرتب کردم
و بچه ها با باباشون دارن پسر شجاع نگاه میکنن.
خلاصه ساعت 9خونه بودم و همسر خسته بود خوابید ولی من با بچه ها تو نت گشتیم و کاردستی ها رو دیدیم و ساعت 12بود خوابیدم که یه دوسه بار ململ ما رو بیدار کرد ململ همچنان سرفه میکند.خیلی هم بهونه گیر و حاضر جواب شده کلا شده وزیر جنگ.امروز دیر از خواب بیدار شدم بساط خورش قیمه راه انداختم و با ململ و باباش رفتیم نماز جمعه و بعد نماز مادرم هم باخودمون رسوندیم خونشون والان ظرفها رو شسته و خونه رو یه کم مرتب کردم کلی کار عقب افتاده دارم امروز هوا آفتابی است تا صبح بارون میومد والان زمین و زمان سرحال و شاداب از باران رحمت خدواندی است خدایا سپاس آرامش و سلامت تنها آرزوی ماست آرزوی همه آرزومندان برآورده به خیر بفرما آمین.