دلم واسه پول بی زبون و شکم گشنه بچه ها سوخت غذا فروشی های شهر ما افتضاحند والله حدودا یه چند ماهی بود خودم غذا درست میکردم مسئول یکی از این بیرون برها از همسر پرسیده بود کجایی دیگه نمیای غذا ببری ؟همسر ما هم در اوج صداقت به سر میبره جواب داده :خدا امواتتون بیامرزه از بس غذا هاتون بد بود خانومم خودش غذا درست میکنه
به نظرم اون آقاهه نفرینم کرده تنبل شدم دوباره از بیرون غذا گرفتیم
خلاصه عصر یه سر به بابا زدم یه دو ساعت موندم سریع رفتم سوپری ناگت مرغ که بچه ها دوست دارند با نون باگت و خیار شور گرفتم و اومدم سریع آماده کردم تا خوردند و بعد هم بساط درست کردن ماکارونی واسه ناهار رو راه انداختم یعنی دقیق ساعت یک خوابیدم صبح دلم میخواست زود برسم زیارت عاشورا که خواب موندیم اصلَا توفیق ندارم فقط به صبحانه رسیدم که یه غذا با نخود بود که من دوست ندارم
تواداره مون امروز روز رفتن رییس قدیم بود و اومدن رییس جدید من که وقتی شنیدم احساس یه غم تو دلم کردم نمیدونم چرا؟با وجودی که از رییس قبلی دلخورم اما نمیدونم چرا با عوض شدنش احساس خوبی ندارم اما براش ارزوی موفقیت میکنم و از خدا میخوام چرخ اداره با رییس جدید خوب بچرخه .
میخوام بگم یه روز همه مون میریم از اداره از شهرمون از دنیا کاش وقتی میریم یه دنیا دعای خیر پشت سرمون باشه البته کو عمل منم که فقط حرف میزنم خداجون کمکمون کن در هر حال رضایت تو واسمون مهم باشه دوره های خوب و بد زندگی یه روز تموم میشه بیایید از همه چیز لذت ببریم و شاکر باشیم
َ