سه روز تعطیل بودیم روز نیمه شعبان بساط تولد دختر عنکبوتی به راه بود کیک رو گفتم زن داداش زحمتش کشید تا هزینه اش هم بره تو جیب یه آشنا (اقتصاد خانوادگی )
پیکاسو (دختر بزرگه )که مدتهاست دیگر نقاشی نمیکشد و تبدیل شده به یه موجود کم انرژی و خواب الود هم زحمت تزیین هال رو کشید و خودم و همسری هم زحمت طاقت فرسای خرید کادو و خوردنی ها رو کشیدیم
مهموناش فقط همکلاسی هاش بودن که ده دوازده نفر دختر سانتال مانتال البته مودب و خانوووم اومدن واسه خودشون یه سه ساعت عشق کردن و کیف کردن و با رضایت هم رفتند. روز دوم بچه ها مسابقه مشاعره خانوادگی داشتند هر چند مقام نیوردند اما همینکه شرکت کردن خوب بود و البته جایزه هم بهشون دادن دست همه برگزارکنندگان درد نکنه روز سوم هم به نظافت و بیگاری گذشت و کارهام هم تموم نشد و استراحت چندانی هم نکردم.
خدایا شکر برای همه نعمت هایت 