از اولین سالی که شروع به نوشتن کردم قریب به هفت سال می گذرد پیکاسوی من سال اینده کنکوردارد وخیلی کم نقاشی می کشد سردرگم هست علی رغم اصرار من که به سمت رشته های هنری که استعدادش را داشت تجربی رو انتخاب کرد و من با دیدن کتاب های زیست جدید غافلگیر شدم و از کلمات نامانوسی که دران بود شگفت زده شدم که خدایا کلمات سلول وواکوئل کجا یاخته و کریچه کجا . خدا صبری بده به بچه های بینوای امروزی،اما دختر عنکبوتی دیگر عنکبوتی نیست و از اون دختر با شیطنت های یواشکی تبدیل شده به دختری اروم که متاسفانه وابستگی زیادی به تبلت دارد و تا ما میخوایم تذکر بدیم مظلومانه نگاهی بهت می اندازه و قطرات اشک اروم اروم از گوشه چشمهایش مثل نم نم بارون سرازیر میشه و بیشتر مواقع من تسلیم میشم نقطه ضعف من رو میدونه البته بیشتر مواقع نت نداره ولی همین وابستگی زیاد خیلی بده درس روهم فقط سرکلاس یاد میگرفت در این وانفسای اموزش مجازی عملا شاید هیچی یاد نگیره استعدادش بسیار زیاد وتلاش و انگیزه کم و من مونده ام چه طور رفتار کنم اما ململ کوچولوی شیطون ما بزرگتر شده و امسال اخرین سال مقطع ابتدایی میره وهمچنان شیطون هست و جسارت خاصی در رسیدن به خواسته هاش داره و کوتاه نمیاد از طرفی خوبه از طرفی بعضی وقتا من رو میترسونه و همچنان مثل دنیس زلزله هر از گاهی یه تکونی به زندگیمون میده و اما اقای همسر هم خدا رو شکر سالهاست که رییس نیست و ما در ارامش نسبی هستیم در کارها کمک حال ماست و اگر بقیه بگذارند و هر از چند بحرانی برایمان نسازند شاکر درگاه الهی هستیم. گذر سالها به من نشان داد بیشتر غصه های که خوردم فقط نگذاشت از زندگی لذت ببرم والان هم کمی کمتر همین اشتباهات رو تکرار میکنم راستی یکسال وچهارماه هست یه اقاخرگوشه هم به جمع ما افزوده شده و داداش خونمون هست و ما به سختی از اون هم نگهداری میکنیم که بعدا بیشتر راجع بهش مینویسم