اقا ما داشتیم مثل یه خانم باکلاس طبق برنامه ریزی پیش میرفتیم و خونه تکونیمون رو انجام میدادیم اون وسط هم با ترفندهای جدید مادرونه دخترخانومای گلمون رو به کدبانوگری فرا خوندیم تا الان که دوهفته از برنامه پیش میره طبق برنامه پیش رفته نه جلو هستیم نه عقب و طبق اون بیت شعر که تو دبیرستان خوندیم رهرو آن نیست گهی تند و گهی خسته رود رهرو آن است که آهسته و پیوسته رود
اماااااااااااااااااااااااااااا روز جمعه که بعد از اتمام خونه تکونی مقرر مشغول درست کردن کشک بادمجون بودم و تا خوردیم شد ساعت سه ونیم دیدم خواهر بزرگه که تازه از بستر بیماری قیام کرده توی گروه خواهران پیام داده بیاین بریم آشپزخونه مامان رو تمیز کنیم که گزارش رسیده خودش داره شروع میکنه و مثل همیشه مریض میشه و اخرش میفته رو دستمون.
منم کوزت وار لباس پوشیده به همراه یه ظرف شوینده سیف کرمی و اسکاچ و مقداری کهنه پیاده راهی شده و ساعت چهار و نیم رفتیم تا مادر جان خودشون تشریف ندارن و رفتن گلگشت و دو خواهر سخت مشغول هستند و منم بهشون ملحق شدم و از اونجایی که خواهران وقتی با هم باشند گذر زمان رو حس نمیکنن اقا دیدیم ساعت هشت شب هست اومدم توی هال کمی استراحت کردم ساعت هشت ونیم میخواستم برگردم خونه دیدم اصلا نمیشه از جا بلندشم داغووووووووووووووووووووووووووووون بودم با بدبختی سوار ماشین شده و به همسر گفتم من رو برسون خودتون بفرمایید شب نشینی و فقط رفتم زیر دوش آبگرممممممم.و دوتا مسکن خورده و دراز کشیدم شنبه به بدبختی رفتم اداره اما روز یکشنبه و دوشنبه فیکس خوابیدم از اونطرف خواهر بزرگه هم دوباره بیماریش عود کرد و مادر عزیز هم نمیدونم در کدوم اقدام انتحاری مچ دستشون شدید ورم کرده و خونه هم هنوز تمیز نشده شدیم مثال اون فردی که پیاز خورد و هم کتک خورد و هم پول داد(البته اگه درست گفته باشم ).
اهان واسه ولنتاین با وجودی که کلا از این قرطی بازیها نداریمو صرفا اینکه یه بهونه واسه خوشحال دخترام باشه با همسر رفتیم یه سری شکلات و شیرینی و یه شیشه نوتلا که دخترا عاشقشن گرفتم گذاشتم جعبه کادویی خوشگل که از قبل داشتم و خرس کوچولوی سفید با دامن و پاپیون قرمز هم داشتم و کلا این دخترا ذوق زیادی مثل من ندارن ولی خوششون اومد.(توخو.نه ما حداقل بیست تا خرس بی اغراق موجوده خودم عشق خرس و خرگوش بودم )
دخترنوشت:مامان جان یه کم رو زبان فارسی و کلمات بیشتر دقت کنن فردا بلد بشی یاد بچه هات بدی دختر بزرگه :قرار نیست بچه های ما فارسی حرف بزنن کههییییییییییییییییی روزگار از مامان وطن پرستی چون من چنین دخملان جوگیری بعید بود