سلام براهالی وبلاگستون .انشالله حال دل همه تون خوب باشه و اگر خوب نیست یه راهی پیدا کنید راحت تر بگذره.
خوب یکی از چیزهایی که توخونه ما تقریبا دیگه جا افتاده تبدیل یه غذا به غذایی دیگر البته بصورت نامحسوس هست من قبلتر که خیلی سرم شلوغ بود خیلی مواد غذایی و نون توی خونمون هدر میرفت و من همیشه عذاب وجدان شدید داشتم وکفران نعمت بود واقعا اما عمدی نبود .البته من اصولا ادمی نیستم که بیشتر از حد یه وعده غذا بپزم برعکس خواهر بزرگه که اگه موقع ناهار ده نفر هم برسن سرزده ناهار داره من نه همیشه به اندازه غذا میپزم اما بعضی وقتا دخترا خوب غذا نمیخورن بنابراین خوب غذا اضاف میاد تو خونمون هم بخور منم بقیه گنجشکی میخورن و این اضافه وزنهای اینجانب هم یکی از دلیلاش همینه . کمی که سرم خلوت تر شددیگه هم اندازه هام دقیق تر شده هم نونها میرن تو فریزر تبدیل به ته دیگ میشن یا روزهایی که دسترسی به نون گرم نیست از سر استیصال خورده میشن.بازم خودم با نون مونده موردی ندارم ولی بقیه حتما نون باید تازه باشه.اگ مرغ یا گوشت اضاف اومد فردا میره و استانبولی مرغ میشه و اگه ماهی باشه که میزارم زمین خالی بغل خونمون که گربه ها نوش جان کنن دختر دومی که بهش دیگه میگم فیلسوف (چون دیگه از در و دیوار بالا نمیره از لقب دختر عنکبوتی عزلش میکنم )میگه توی خونه ما غذا از بین نمی رود از غذایی به غذایی دیگر تبدیل میشود .و اما درد های من چون من همیشه گردن درد و کمردرد و جدیدا پادرد و قدیما سردرد مهمون دایمی ام هستند خوب میام مسکن میخورم واسه دردهای عضلانی استخوانی اینا خوب میشن معده مبارک بعدش چنان رسوایی به بار میاره صدرحمت به همون کمردرد بیچاره که با اب گرم و ماساژ و پماد یه قراری میگیره اما این معده درد من رو به مرز جنون میکشونه هی اومدم عسل محلی خوردم و دارو واسه معده گلاب به روتون چنان دل پیچه و.... ودقیقا دردهای بنده مدام از دردی به درد دیگر تبدیل و مانند انرژی از بین نمی روند.و الان الحمدولله کسالت ها کاسته شده و شرف حضور خدمت شما سروران را دارم.
خوب اما من واکسن هنوز تزریق نکردم چند روز پیش رفتم کمک همکارا مرکز تجمیع واکسن اخ دلم کباب بود واسه این پدر و مادرای بالای 75سال گوگولی مگولی که وزنشون خیلی کم بود یکی بود 33کیلو واقایی قد بلند که فقط 45کیلو و همکارا که میخواستن توی بازوی نحیف اونها واکسن بزنن دل همه مون ریش میشد و سعی میکردن از نیدل ظریف تر استفاده باشه یه خانوم مسن بود پسرداداش اورده بودش نمیدونم بنظرم خودش اولادی نداشت وقتی زلف هاش واسش مرتب میکردم دستم رو بوسید وای چقد قربون صدقه اش رفتم و بعد اتمام کارمون البته دستهامون رو ضدعفونی کردم از بچگی ادمهای مسن رو دوست داشتم و دارم خدا همه پدر و مادرها رو واسه ما و ما رو واسه اونها حفظ کنه و بچه هامون هم انشالله حفظ و عاقبت بخیر و شاد و سلامت نگه داره