قرار بود بیام از سفر اربعین بنویسم که خورد به اوضاع آشفته و پریشان حالی همه ما
راستش من ادم مذهبی هستم واصلا از ابرازش شرم ندارم هر چند میدونم اصلا بنده خوب و ادم درست حسابی نیستم چون معتقدم خیلی هامون در تاریکی شبیه هم هستیم .من قضیه مهسا رو از استوری دوستایی که دیدگاهشون با من متفاوت هست متوجه شدم و اون موقع هنوز زنده بود و وقتی موضوع رو فهمیدم خیلی پریشان شدم من خودم سه تا دختر دارم با همین تیپ اصلا دختر هم نداشتم کلا نمیتونم هضم کنم و بعدش که ایشون تاب نیورد و ماجرا پیچیده شد توی گروه دوستای مذهبی بحث شد و عده ای خیلی متعصبانه برخورد کردند و دوستم که بیشتر از سی و پنج ساله باهم دوستیم وقتی یه استوری گذاشت و مطلب ناحقی گذاشت تحمل نکردم گروه رو ترک کردم و اصلانتونستم به تماس های مکررش جواب بدم و بلاکش کردم و تمام
دوست مقیدی که قبلا همه جوره قبولش داشتم و البته ید طولانی دارم که با وجود انعطاف پذیریم وقتی به جان رسیدم راحت طرف رو میزارم کنار .انگار از چشمم میفتند انهایی که انگار صاحب فکر و مالک اندیشه ادم هستند.اصلا کنترل شدن حتی اگر درست باشه رو نمیتونم تحمل کنم
این روزها شدیدا توی خونه بچه ها عصبانی اند و من جوابی براشون ندارم.
از یک طرف گرانی های بی حد و خرابی مکرر ماشین و دست به عصا خرج کردن و چند روز بیماری همسر که خدا رو شکر بهتر هست و شنیدن اخبار راست و دروغ و فشار شدید عصبی دخترها روزهای آشفته ای گذشت.
اینستا رو برای سومین بار که نصب کردم حذف کردم و شروع کردم به کتاب خواندن و کلاس شنا که ادامه میدم تنها جایی که یه ساعت از فکر خلاصم هر چند برای یه ساعت شنا باید سه ساعت وقت بگذارم و واقعا رفت و برگشتش اذیتم میکنه اما تنها کاریست که بعد از مادر شدن دارم برای خودم اینطوری وقت میگذارم.و الان هم که به خاطر شلوغی بیش از حد کلاس درس و مریضی همکلاسیهاش دختر کوچیکه تب دار هست امروز از خیر رفتن استخر گذشتم
خدایا حال دل همه مان رو خوب کن که بنی ادم اعضای یک پیکرند .