خوب از سفر اربعین ننوشتم چون خورد به اوضاع قاراشمیش چه ذوقی داشتم بنویسم ولی کور شد چند تا نکته اش بنویسم یادگار بمونه :
-از ارزوهام بود برم پیاده روی اربعین که تیک خورد.ممنون از برادزاده ام با همسرش که میتونستن از سفر دونفره شون لذت ببرند اما ما رو هم با آغوش باز همراه خودشون بردند کلا 6نفر بودیم دوتا زن داداش من و خواهرم.
-اخلاق خوب این زوج باعث شرمندگیمون شد چقدر بزرگوارانه و هرجا که من نظر میدادم با روی باز از پیشنهادم استقبال میکردن ،الهی به همه ارزوهاشون برسند
-شب اول که رفتیم مرز شلمچه از مهمان نوازی خوزستانی های عزیز هرچی بگم کمه اینقدر به ما لطف داشتند که خدا میدونه از خدمات دهیشون نظافت موکبها و پذیرایی و حتی بسته های فرهنگی همه چیز عالی بود
-موقع رد شدن از مرز مامور بازرسی گفت که پاسپورتت کمتر از 6ماه وقت داره احتمال داره برت گردونند یه ذره استرس گرفتم نه برای خودم واسه دردسری که میشد برای گروهمون اما مامور عراقی با اینکه فهمید و به عربی گفت اما برام مهر زد خدا روشکر تو صف هم کلا بیشتر 10دقیقه نشد که رسیدیم مرز اون ور مرز منهای نظافت بقیه چیزا عالی بود هر چند خیلی طول کشید تا ون حرکت کرد چون ونهای عراقی صندلی تاشو بین صندلی اصلی دارند که کوچیکه ولی هیچکی نمیخواست وسط بشینه خداییش هم خیلی سخت بود اخرش چند نفر راضی شدن با قیمت کمتر وسط رو پر کنند.نزدیکی صبح یه جایی ایستاد واسه نماز و صبحونه هم موکبهای قبل از نجف وجالب حضور فعال بچه ها تو موکبا ومسابقه برای خدمت رسانی
-صبح ساعت 8نجف رسیدیم و البته یه جایی بود که من اصلا قبلا ندیده بودم چون من حداقل 5بار رفتم عراق و خلاصه رفتیم حرم اما طرف ضریح نرفتیم از دور سلام کردیم و البته روز اول بخاطر نداشتن تجربه کلی گرما زده شدیم و بالاخره خودمون رو رسوندیم مسجد کوفه
-عصر روز اول پیاده روی از نخلستان شروع کردیم اما چون خیلی خسته بودیم کلا 20تا عمود هم نرفتیم
و با اذان مغرب با اولین فردی که زایرا رو میبرد خونه شون رفتیم ما خانوما رفتیم یه خونه کوچیک وجمع جور که معلوم بود مبلمان رو جمع کردن تا رسیدیم حموم کردیم لباسامون رو گرفت انداخت ماشین خانوم خونه یه خانم 23یا24ساله بود که خیلی موقر و دلنشین بود فارسی نمیدونست منم دست وپا شکسته عربی باهاش ارتباط برقرار میکردم اول از همه هم گوشیامون گرفت رمز وای فای وارد کردو برامون اب و غذا اورد ما تا دوساعت قبل اذان صبح مهمونشون بودیم وقتی خواستیم بریم خواب بود و قبلش من یه سری موگیر و پیکسل واسباب بازی کوچولو اورده بودم به دختر وپسرش دادم
ساعت دو صبح در کوچه های نخلستان حال خوشی داشت وجنب وجوش اهالی بومی که داشتند نصف شب نان گرم پخت میکردند .
توی مسیر وقتی افراد مسنی رو میدیدم که چقدر صبورانه با سختی راه میرن کلا خستگی یادم میرفت دیدن دختر بچه های زیبا و دوست داشتنی که هر کدوم خوراکی در دست داشتند یا اب یا دستمال کاغذی طول مسیر رو برام لذت بخش کرده بود.
ساعت نه به موکبی رسیدیم و همونجا اتراق کردیم بعد از ناهار ونماز واستراحت ساعت سه ونیم عصر حرکت کردیم و تا غروب راه رفتیم شب به موکب ایرانی ها رسیدیم ولی بیشتر افراد عرب بودند والبته سروصدا وتعداد بچه ها زیاد بود و نشد درست بخوابم والبته اونجا حمام رفتم ولباسهام رو شستم.باز قبل اذان بلند شدیم ومسیر رو ادامه دادیم تا 9صبح رفتیم در موکبی که توسط خانم میانسال بسیار خوش مشربی به نام نوریه که خیلی هم مقتدر بود اونجا ناهار خوردیم وکلی با ما دوست شدند موقع رفتن بدرقه مون کردند من باز رفتم حمام خوبی عراق این بود لباسها سریع خشک میشدو عصر حرکت کردیم و دوباره شب رسیدیم به موکب دیگر من دوباره رفتم دوش گرفتم اونجا خانمی بود مدعی بود خانواده اش گم شده و قرار بود صبح زود با ما بیاد اما قبل از رفتن ما دیدم که رفت .صبح روز سوم زن داداش بزرگم تو مسیر تب داشت و حالش خوب نبود.بین راه رفتیم موکب عشایر که بسیار زیبابود وحس میکنم مربوط به اهل کتاب بود پوشش متفاوت و چیدمان غریبی داشت به زن داداش قرص و ویتامین سی دادم و اصرار کردیم باقیمانده راه رو با ماشین بریم قبول نکرد عصر بهتر بود و شب رسیدیم کربلا قبل از کربلا در چادری که یک پسرو دختر بچه چهار و5ساله بودند اومدن ما رو بغل کردن چقدر با محبت بودند طی مسیر به برخی بچه ها بادکنک و کش مو میدادیم وچقدر ذوق میکردند
شب ساعت دو رسیدیم موکب همشهریهامون که بماند خیلی اذیت شدیم و شب سختی بود دو ساعت موندیم انگار یه توان تازه ای گرفتیم اومدیم با اتوبوس ها سمت حرم ،حرم ارباب دلها و اقای باوفا که کلا هر دو باهم یکساعت طول نکشید جمعیت زیاد بود وشلوغی طاقت فرسا بعد رفتیم سمت ترمینال والبته طول کشید تا ماشین برای مرز پیدا شد و اذیت شدیم اما این سفر با همه سختی های لذت بخش برایم از بهترین خاطره ها شد.
مهربانی عراقیها در ایام اربعین چیزی بی بدیل است انگار ادمهای دیگه ای میشند از ماموران پلیس گرفته تا مردم عادی .
و شب دوباره مهمان خوزستانیها و اومدن به کشور عزیزمون و همون شبونه راهی شدیم و من منتظر اربعین سال بعدم .باورم نمیشد بتونم همه مسیر رو پیاده برم.الهی حال خوب سفر کربلا روزی همه آرزومندان![]()