روز سه شنبه صبح داداش همسر اومد واونا راهی دکتر شدن همسر صندلی پشت دراز کشید اون که رفت بعدش شوهرخواهرم اومد دخترا رو رسوند مدرسه خونه خالی شد و من دل سیر گریه کردم کاش من رشته ام پرستاری نبود یه عالمه فکرهای بد تو سرم میومد دیدم اینطوری باشه تا ظهر من سکته میکنم (من اول استرس بودم بعد دست وپا در اوردم ) از فکر وغصه بلند شدم حدیث کسا گذاشتم خونه هم ترکیده بود اول هال رو مرتب کردم بعد اومدم سراغ اشپزخونه هی ظرف میشستم و وسطاش میرفتم دوباره ریپلای میکردم تا ذهنم نره سمت فکر
بیتش خسته میشدم دیگه با خودم قرار گذاشتم یه نیم ساعت کار یه ربع استراحت چون بشدت کمر وپاهام درد میکرد
بعد اشپزخونه رفتم ناهارم رو نصفه اماده کردم و برگشتم سراغ حمام یه عالمه لباس بود با دست باید میشستم اونا رو که شستم زبارت عاشورا پخش میشد بعدش خودبخود رفت روی موسیقی ها که بیشترش برا پیاده روی اربعین بود که کلی با اونا هم گریه کردم وسبک شدم حموم رو برق انداختم و اومدم سراغ اتاق خواب اونم تمیز کردم
خلاصه کل کارهایی که در حالت عادی برای من یک هفته طول میکشید توی مدت ۵ ساعت انجام شد که همسر زنگ زد و گفت دکتر گفته به هفته صبر کن بهتر نشد اونوقت عمل کن و کلی هم از اینکه دکتره اصلا براش وقت نزاشته و....شاکی بود
من اما برام مهم نبود فقط میخواستم یه جراح ببینه و.....
خلاصه کلی حالم بهتر شد بعضی وقتا که فکر میکنیم وای زندگیمون ال وبله و خسته کننده هست و شریک زندگیمون اینجوره واونجوره وکاش ازدواج نکرده بودم و چقدر مسئولیت روی دوشمه و خلاصه کلا ناراضی هستیم یهو یی همچین شوکی بهم میده که ببین عاقل باش
که قدر عافیت ان داند که به ....
خلاصه از پریروز همچنان مثل یه پرستار نمونه دوربر همسر میپلکیم بلکه روبه راه بشه والله سرویس بچه هام که بود خرید خونه هم باخودش بود کارهای خودش رو انجام میداد و خیلی وقتا یه گوشه ای از کار خونه هم خودکار انجام میداد اگه بهش میگفتم هم معمولا با قدری خونسردی و دیر انجام دادن سروته اش هم میورد
خلاصه هنوز معجزه ای رخ نداده وهمسر کجدار مریز مریض هست و البته کمی بهتره و من کلا بیماری خودم یادم رفته .
بعضی وقتها خیلی قدر نشناس میشم اما تو روزهای بیماری وقتی خواهرم برام یه وعده غذا میفرسته وقتی تو فکرم به کی بگم واسم نون بیاره همون موقع خواهرزاده جنتلمنم زنگ میزنه خاله تو سطح شهرم هرچی لازم داری بگو ومن میگم قربون دستت چند تا نون بیار
باید روی روابطم با بقیه بهتر عمل کنم نه مثل قدیم که کل وقتم رو میزاشتم نه مثل الان که تقریبا فقط تو دورهمی ها میبینمشون
نه چنان نزدیک که بسوزی نه چنان دور که یخ بزنی
خدایا هوای همه مون داشته باش و با چیزهایی که خط قرمزم هست مثل سلامتی عزیزانمون امتحانمون نکن باشه😘😘😘