خوابم میاد اگر جمله بندیهام غلطه ببخشید باور کنید همیشه انشا ۱۹ و۲۰میگرفتم
امروز صبح وروجکها رفتن واسه امتحان و راضی برگشتن اما امان که فردا هم وسطی امتحان داره ظهر بعد ناهار کامل خوابید به بدبختی هر نیم ساعت یه بار رفتم تا بالاخره بعد سه بار راضی شد پاشه حالا مگه مینشست سر درس یه بار میومد اب بخوره یه بار میگفت گشنمه هر سری به بهونه ای
همسر گفت دورهمی بریم گفتم شما برو من بمونم شاید خانوم درس بخونه همسر با یکی از فامیلا رفت من موندم ودخترا دیدم خیلی دارم حرص میخورم ن وفایده ای نداره وکوچیکه میگه میخوای تاکنکور همینطور حواست بهش باشه حالا یکی نیست بگه کوچولو خودت هم همین طور هستی که 😅نیم ساعت بعد رفتن همسر داداش کوچیکه زنگ زد گفت همسرت میاد گفتم قربون دستت اون رفته بیا من رو نجات بده سریع اماده شدم گفتم من رفتم هر کی خواست درس بخونه هر کی نخواست نخونه والللله
رفتیم ویلا تا رسیدیم شد هشت ونیم والیبال بازی کردن منم یه توله سگ خیلی ناز دم در ویلا خوابیده بود رفتم کنارش خیلی خیلی کوچولو بود بچه ها هم طبق معمول دنبالم روانه بودن و میگفتن عمه ببرش خونتون اما من تجربه پارسالم وگریه هام ایینه عبرت بود برام خلاصه هر چی گشتم خوردنی مناسب توله به اون کوچیکی پیدا نکردم یه سگ بزرگ مادر کنارش بود انگار مامانش نبود چون حس مادرانه نداشت و اصلا کششی بینشون نبود هیچ شباهتی نداشتن پسرداداش کوچیکه گفت این خالشه😂😂😂😂 خودش خاله نداره ❤️
خلاصه بعدش بقیه رفتن برای شام منم با برادر زاده ام برگشتم خونه همسر موند البته نیم ساعت بعدش هم اون اومد .
کوچیکه عین گربه خودش رو لوس میکنه و هی میگه ها مامان منم دخترت هستما😅😅😅😅
بعد میگه بیا بغلم کن یعنی من جرات ندارم به وسطی بگم مامان قربونت برم بیا درسات رو بخوون که هوووو خانوم موضع میگیرند.
خدایا سپاس برای همه نعمت هایی که ازانها غافلیم از دغدغه هایی که یه روز دلمون براشدن تنگ خواهد شد پس یاریمان کن در هر حال شاکر وشاد باشیم آمین