امروز ساعت 9 ازخواب بیدار شدم یه عالمه ظرف نشسته تو حیاط خلوت بود مال یه هفته بود آقای همسر لطف کرد و درشستن ظرفها مارو یاری داد اما در زود پز رو گذاشت تو قابلمه بزرگ چدنی که یه صدتومنی قیمتش بود و یه خراش گنده افتادرو دیواره اش. خلاصه ما صبوری کردیم و چیزی نگفتیم فکر کنم شستن ظرفها یک ساعت طول کشید بعد آقای همسر تشریف بردن نماز جمعه و من و دخمل بزرگمون ظرفها رو گذاشتیم سرجاشون . بعد هم ناهار خوردیم و دوباره آشپزخونه و هال بزرگمون رو تمیز کردم کمرم داره درد میکنه خواستیم با شوشو جان بریم بیرون که زنگ زدند استاندار ساعت 4میاد و آقامون رفتند فرمانداری و من هم با صبوری غیر قابل وصف هیچی نگفتم الان هم کلی سردمه و آقامون هنوز بخاری گازی رو راه نینداخته حالا شاید وقتی دیگر اینکار رو انجام بده ان شاءالله.
اللهم عجل لولیک الفرج