خوب دیگه همه عالم وادم میدونن من عاشق گربه ها و بچه هاشونم والبته تمام حیوانات کوچولو وبچه های حیوانات و البته همسر وبچه هام هم همینطور اما من کمی بیشتر ساید چون مادرم
چند شب پیش وقتی در حیاط بابا خواستم از ماشین پیاده شم همسرگفت زیر درخت کنار پلاستیک زباله نگاه کن دیدم یه پیشی خیلی خیلی کوچولو ولاغر داره میگرده انگار یکی دوروز بود میتونست راه بره اینکه مامانی کنارش نبود یا مامان نداشت یا گمش کرده بود خوب اول من گفتم ببریمش خونه همسر گفت نهه(تجربه اون توله سگه ودردسرهاش وگریه های شبانه روزی من یادش نرفته)
هر چی التماس کردم گفت ابدا من پیاده شدم اونم رفت خونه باباش اول رفتم اروم گرفتمش اصلا تجربه دست زدن به گربه رو زباد ندارم اما اونقدر کوچولو بود بی مقاومت میشد گرفتش واینکه بدست پسربچه های شیطون نیفتاده بود عجیب بود بردمش تو حیاط بابا و رفتم تو خونه همه تقریبا بودن یه سلام کردم رفتم سراغ یخچال و کمی نون در قلیه ماهی خیسوندم بردم براش به لیس زد و کمی ازشون خورد اینقدر دلم سوخت کارت باهام نبود به هرکی گفتم کارت بده برم شیر بگیرم مسخره بازی در اوردن منم دعواشون کردم بدجنسا 🤭خلاصه بچه گربه تو حیاط و من پشیمون چرا اوردمش تو حیاط چون نوه ها دورش جمع بودن و میترسیدم پا بزارن روش هوا هم اونقدر گرم بود داشتم از گرما هلاک میشدم خلاصه بچه گربه زرنگ خودش فرار کرد شب بعد با دخترکوچیکه شال وکلاه کردیم کارتم رو هم برداشتم براش شیر بخرم همسر هم نبود پیاده رفتیم خونه بابا بماند اون پنج شش دقیقه پیاده روی چه سرمون اورد ودخترکوچیکه گرما زده شد (بچه سوسول)خداییش رطوبت هوا خیلی بالا بود نفس نمیشد کشید رسیدم خونه بابا سریع به دختر عرق بیدمشک دادم لباسهاش رو دراورد بهتر شد اما بچه گربه نبود که نبود ومن فکر کردم حتما مامانش پیداش کرده
شب بعدش که رفتم دیدم هستش سرحال تر بودرفت تو حیاط همسایه و من دوباره بدون کارت بودم پسرداداشم رفت از عموش کارت گرفت رفتن یه شیرکوچولو گرفتن ریختم توی ظرف مگه مبخورد فرار میکرد بعد از تلاش فراوان متوجه ظرف شیر شد و کمی شیرخورد و دیگه روم نشد بیشتر خونه همسایه که فامیلمون هم هست بمونم و رفتم خونه بابا
بماند که کلی دستم انداختن و همسر هم کمی غر زد من گفتم برام مهم نیست😄😄😄بقیه چی میگن خوب این حیوونکی مامان نداره و چشمهاش هم کمی عفونت داشت هرکاری کردم بیارمش خونمون بزرگش کنم زیر بار نرفت که نرفت بهونه اش این بود اقا خرگوشمون از گربه ها میترسه خلاصه نشد من این گربه کوچولو رو به فرزندخوندگی بپذیرم و همسر توبه کرد اگر بچه گربه دید بهم نشون بده خوب تقصیر خودشه وگرنه من اصلا به پیرامونم توجه نمیکنم اون توله سگ هم خودش ازش فیلم گرفته بود و بهم نشون داده بودو.......
دوروزه هم که میرم خونه بابا پیش رو نمیبینمش البته شاید شبا میاد بیرون
پی نوشت:
دخترکوچیکه خواهرم با شیرین زبونی مبگه خالهههه رفتیم تو خیابون بیجاره یه گربه بهش ماشین زده بود گفتم اگر خاله بود الان خوبش میکرد😍
بعد همون موقع پسرداداش دست ودلباز که هنوز نمیتونه کلمات رو درست بگه با همون لحن خوشمزه اش میگه عمهههه ما رفتیم ویلا یه پرنده ای مرده بود به پسرعمو گفتم الان اگر عمه بود خوبش میکرد
خندیدم و قربون صدقه شون رفتم بیچاره ها فکر میکنند عمه عیسی مسبح هست که مرده رو زنده میکنه😅😅😅😅
به نظرم دادن غذا به حیوونا کار درستی نیست وچرخه طبیعت رو بهم میریزه اما تجربه نشون داده هرچی بشر میگه چند وقت بعد خودش نقضش میکنه
خدایا عاقبت همه مون ختم بخیر کن