اگر میتونستم مهاجرت کنم میرفتم یه روستای خوش واب وهوا که میانگین دمای کل سالش ۲۲تا ۲۴باشه از گرما فراری ام از سرما هم همینطور
هیچ وقت علاقه ای به زرق وبرقهای ساخت انسان نداشتم اون لذتی که از تماشای دریا و رودخانه و حتی یه جوی کوچک میبرم هرگز در دیدن ساختمانهای مدرن امروزی و شهربازیها نمیبرم.سال ۹۸ یه سفر مجردی رفتیم با سه تا داداش و دوتا ابجیا و خواهرزاده ام رفتیم تا شمال غربی و بعد شمال و یه روز برای تهرانگردی بود اما من دوست نداشتم من حوصله شلوغی شهرها رو ندارم اخ دلم میخواست کل تابستون در اون ده کوچک سرسبز توی اون خونه ویلایی که اصلا هم خوشم نمیومد ازش دلم یه خونه کاهگلی یا کلبه چوبی میخواست که از تو ایوونش نگاه کنم به اون غازها و اردکهای خوشگل و جوجه هاشون که بصورت قطاری ردیف حرکت می کنند .
برم پیش پیرمرد وپیرزنهای روستا همکلامشون بشم بوی خاک نمناک رو بالا بکشم و نسیم خنک صورتم رو نوازش بده
برم توی محوطه ده اونجا که اسبی برای خودش اروم قدم برمیداره من از هیبت و زیباییش کیف کنم. و اونجا دمنوش بخورم شایدم معده ام یاری کرد چایی هم خوردم.
زندگی به من چنین جایی رو بدهکاره یه جایی شبیه کوههای الپ
اما من حتی ارزوی زندگی دراون روستای شمال کشور خودمم راضی ام.چند وقت پیش یه مستند از نایروبی دیدم دمای کل سال میانگینش ۲۴بود یعنی بهشت❤️ برای من چه فرقی میکند اروپا باشد که دستم بهش نمیرسد یا افریقا یا شمال من فقط یه جایی رو میخواهم فارغ از هیاهوی شهر وادمها
شاید یک روز به ارزویم رسیدم وقتی میگم میخوام بچه ها به سروسامون رسیدند دور دنیا رو بگردم کوچیکه میگه اونوقت نمیتونی دور خودت هم بچرخی😔
ارزویش هم حالم رو خوب میکنه❤️❤️❤️