پریشب داشتم تو کمد کتابخونه دنبال یه سررسید خالی میگشتم تا تمرین زبان بنویسم دربین سررسیدها یه سررسید دیدم و کنجکاو شدم صفحاتش رو ورق زدم چشمم خورد به وصیت نامه ام اصلا یادم نیست چطوری نوشته ام برای ۹سال پیش بود اسفند ۹۳خودم حدس میزنم شاید میخواستم برم کربلا البته فوت ناگهانی دایی و برادرزاده ام در سه ماا قبل از نوشتن این وصیت نامه حتما بی تاثیر نبوده کلا سال ۹۳سال بسیار سنگین وبدی بود البته الان یادم اومد من سال ۹۳مهرماه رفتم کربلا پس اسفند نمیشه که برا سفر نوشته باشم اما چرا می خندم اونقدر تباه بود
اولا که ۶صفحه بود 😅یعنی به نظرم موقع خوندن به جای فاتحه برای شادی روحم بدوبیراه نصیبم میشد😄
بعد برای همسر نوشته بودم اگر من مردم ارزو میکنم همسر خوب وخداشناسی نصیبت شود که با خوندنش تو دلم گفتم عجب ....بودما کوفتش بشه بعد من زن بگیره 🤣
براخانواده هنسر نوشته بودم شاید عروس خوبی برایتان نبودم اخه شکسته نفسی موقع مردن واقعا که یه تخته ام کم بوده البته با خودشیفتگی اعلام میکنم خیلی عروس خوبی بودم چندتا عروس داریم میرن باحقوقشون واسه مادر شوهر به هر مناسبتی کادو میگیرن میدن دست پسرشون تا از طرف خودش روز مادر برا مادرشوهر ببره همینقدر بی ریا همینقدر خنگول🤣
خلاصه بدهی هام هم به خیاط بود بابت تعمیر یه لباس والبته اگر الان باشه کل فامیل از پس بدهی هام برنمیان😅
اموالم هم بین دخترام قسمت کرده بودم و فقط بیمه عمرم رونصفش برا بیماران دیالیزی (چون چندماهی قبلا در بخش دیالیز شاغل بودم و خیلی اذیت میشدن بیماران) ونصفش برای ۳۰سال نماز وروزه وصیت کرده بودم به خواهرم گفتم گفت یعنی خودت این چندسال چه ....میکردی😄😄😄گفتم اعتباری نیست الان باید بنویسم چهل سال😅😅😅
خلاصه سفر حج عمره هم به خواهر کوچیکه بخشیده بودم که اونهم الان باشه نمیدمش🤣🤣🤣
چند تا چیز مسخره دیگه هم بود یادم نمیاد خلاصه هی خوندم وخندیدم والبته عکس گرفتم فرستادم گروه خواهرها و البته خواهر کوچیکه گفت حوصله نداشته بخونه
خوب شد وصیت نامه رو دیدم باید اون سفر حج رو به یه ادم دیگه بدم😄😄😄
جدای از شوخی تا زنده ایم حال وحوصله هم نداریم کافیه بمیریم اون وقت هرکس هرگوشه ای میگرده یه یادگاری ازمون پیدا کنه یه نوشته ای رو بخونه وکلا جماعت مرده پرستی هستیم.😅
عمرتون طولانی و حالتون خوب وخوش