دیروز صبح که از خواب بیدارشدم رفتم اتاق بالا تا سه تاشون هرهرکرکر دارن با گوشی یه کلیپ میبینن ومعلوم بود تا صبح بیدار بودن منم کلی غرغر مادرونه زدم وعصبانی شدم گفتم احساس مسئولیت ندارید وکلی ظرف تو سینکه و کلا درس رو گذاشتین کنار و رگباری چرا درگنجه بازه چرادم گربه درازه چرا فلانی کفتربازه و....🤣
باحالت قهر رفتم تلپ سرجام خوابیدم بعد چند دقیقه صدای ظرفها میومد یکی داشت میشستشون اما نمی دونستم کیه ؟ همسره یا یکی از دخترا منم تا ساعت ده خوابیدم پاشدم فهمیدم کار دختر دومی بوده رو مبل هم خوابش برده بود حوصله ناهار درست کردن نداشتم میخواستم خوراک لوبیا بزارم بعد دیدم نون تازه نیست و...بادخورش م غ روز قبل تبدیلشون کردم به استامبولی یه ذره شویدم زدم خیلی خوشمزه شد زنگ زدم همسر ماست شیرازی هم اورد خلاصه نزدیک ۴همسر برگشت تا ناهار خورد بعد دختر دومی بیدار بود اما تو قیافه بود وباهام قهر بود کوچیکه داشت ناهار میخورد اومدم برا دختر دومی استامبولی وماست بردم کنار کتابهاش گذاشتم اما دست نزد بعد رفتم خونه برادزاده ام فرم کوچیکه رو کمی کوتاه کنه هر چند فرم پارسالش هست انا خیلی بلند بود وپارسال چند بار گفت کوتاه کنم محل نذاشتم و کشش دادم مدرسه تموم شد اصلا برا امسال فرم اماده نشده دختر دومی هم گفت سال اخرمه فرم نمیخوام حالا قراره عصر ببرم حداقل کوله یا کفش بگیره صبح رفتیم چیزی نپسندیدن من وهمسرم یه ۲۰دقیقه رفتیم مراسم هفتم فامیل و برگشتم خونه
دختر بزرگه تا امروز هم تو قیافه بود چون من گفته بودم تو اینده این دوتا رو هم خراب میکتی و هی داشت تمام ناکامیهاش مینداخت گردن من گفتم استوپ خانم حان لطفا کمال گرایی و تنبلی همزمانش رو گردن من ننداز و درحالیکه داشتم ناهار اماده میکردم سخنرانی غرایی کردم واخرش گفتم پاشو برو دوش بگیر که بابات بیاد دوباره اینشکلی ببینتت مخمور وبی حال شاکی میشه رفت دوش گرفت و بعد گفت ناهارت اماده هست گفتم اره شوید پلو با مرغ وسالاد براش اوردم و با دومی خوردن کوچیکه خوابه خلاصه بعد ناهار اوند روی پام دراز کشید گفتم اه ما باهم قهر نبودیم؟؟؟ خندید 😁
اینهم از حال وروز ما با وروجکهایی که بزرگ شدن ومشکلاتشون بزرگتر
البته کلی قبلش بحث بود و ...در حوصله این وب نیست بنویسم خوشبختی هر بچه ای ارزوی قلبی یه پدر ومادره ولی خوب تا خودشون نخوان نمیشه .