دوسال پیش تقریبا همین حوالی به استخدام اداره ما دراومد اینکه چطور در آگهی استخدام این پست رو اعلام کرد ند بماند چون در اون زمان اصلا نیازی به نیرو در ان پست نبود ما داشتیم کارهاش رو انجام میدادیم وحتی همشهریهامون و خود اداره مون از اومدن این پست در آگهی بی خبر بودند معلوم بود از استان اقدام شده وقتی اومد تنها کسی که تحویلش گرفت من بودم با بقیه هم صحبت کردم باهاش مهربان باشند طول کشید تا بقیه هم تونستند باهاش ارتباط بگیرند هر چه در طی ده سال یاد گرفته بودم نکته به نکته ریز به ریز بهش یاد دادیم هم من و هم همکار دیگر
توی اداره برای جا و میز و...بهش بی محلی شد بارها با بقیه در افتادم وازش حمایت کردم میدونستم دانشجوی دکتراست وکل وقتش در اداره پای پایان نامه میگذرونه اما لوش ندادم کارها همچنان توسط من و همکار انجام میشد سنش هم کم نبود فقط ده سال از من کوچکتر بود بعدها مشخص شد فک وفامیل بسیار صاحب نفوذی در همه جای ادارات با نفوذ استان دارد بماند شاید واقعا لیاقتش رو داشته حتی رفتم پیش معاون گفتم ما به ایشون کار یاد میدیم که بعدا بره استان چون نیروی غ بومی بود گفتم باسواد هست البته صرفا بخاطر مدرکش واقعا نمیدونستم سوادش در چه حد هست فقط انچه عجیب بود هرگز حاضر نبود به پزشکهایی که برای اموزش می اومدند بگه دکتر و با فامیل صداشون میزد اما به رییس اداره که برای یه دوره میرفت تهران دکتر دکتر میگفت وپشت سرش هم میگفت این اصلا دکترا نمیخونه اینهارو که دیدم تقریبا باهاش زیاد گرم نگرفتم قبلترش قرار بود دعوتش کنم خونمون
یکبار بی جهت بعلت اختلاف با مسئول جدید واحد که مجبورش کرده بود جایش را عوض کند وبیاید در اتاق ما وقتی اومد بهش گفتم خوش اومدی چنان دادی سرم زد که همه چیزتون زورکیه دوست داشتنتون و... تا تونست به من و همکاردیگر توهین کرد ما سکوت کردیم ولی چند روز بعد بهش گفتم از یک فردی که دکترا دارد چنین رفتاری خیلی زشت بود معذرت خواهی کردو .....وبارها با لحن توهین آمیز وکولی وار با بسیاری از همکاران قدیمی حرف میزد و کلا مشخص بود تعادل روانی ندارد
چند ماه بعد من بعلت فشار روحی وجسمی از اداره اومدم بیرون خوب دوسه ماه اول هی دکتر استعلاجی داد و هی باید میرفتم کمیسیون من هم اومدم بقیه ماهها رو استحقاقی رد کردم مرخصی ذخیره زباد داشتم من تنها کسی هستم که طی بیست وچند سال خدمت با لیسانس وارد ودارم با لیسانس خارج میشم بقیه همه در طی این سالها مدارکشون رو ارتقا دادند ومسلما خیلی از مرخصیهاشون در این قسمت استفاده شده
همون شبی که پرواز به مشهد داشتم متوجه شدم چند بار از یکی مسئولان به موبایلم تماس گرفته شده و بعد که زنگ زدم باهاش صحبت کردم من و این مسئول قدیمی ترین کارمندان اداره ایم سالهلست همدیگر رو میشناسیم و من یادم رفته بود توی سامانه چند روز اخر رو مرخصی رد کنم بعلللللللله از کجا اب میخورد
همان فردی که برایش سینه چاک کرده و توی روی معاون ورییس می ایستادم رفته بود زیر آب زنی که فلانی تو خونه خوابیده حقوق مفت میگیره و من مجبورم کارهاش رو انجام بدم در حالیکه ایشون کارهایی رو انجام میده که مربوط به پست سازمانی خودش هست بی جهت نبود که چند روز پیش به گوشیم زنگ زده بود و من حس خوبی بهش نداشتم و گوشی برنداشتم شاید ترسیده بود به گوشم برسه
حتی به یکی از فامیلهامون در اداره گفته بود بگو فلانی بیا سرکار ما همه جوره کارهات رو انجام میدیم حالا من اگر به حال مرگ باشم کارم رو دوش هیچکس نمیندازم به قول اون هنرپیشهههه میگفت تو جیب ما رو نزن و....
من متاسفانه زود فراموش میکنم باز هم پاش بیفته کسی چیزی بخواد یاد بگیره همه چیز رو بهش یاد میدم اما واقعا موندم کاش قبل از استخدام سلامت روان افراد به طور جدی موردبررسی قرار میگرفت تا فردی مثل ایشون وارد یک سیستم نمیشد که کارهای روی روال رو هم بهم بریزه
نمونه این خانوم زیاد دیده شده