رفته بودیم دور همی اخر هفته به هزار ترفند دخترها رو راضی کردم بیان اخه اینقدر نمیان که یهو یه بچه تو فامیل میبینن میگن این کی دنیا اومد🤣🤣🤣 امروز حوصله ام نیست زیاد توضیح بدم تا رسیدیم دخنرا رو بردم کنار دریا اولا دریا نبود یک باتلاق گلی بود از بس اب دریا عقب رفته بود و به شدت سرد یه کوچولو موندیم برگشتیم بعد توی ویلای داداش از این تشک بادی ها برا بچه ها بود بچه ها بیرون بودند من ودوتا دختر کوچیکترم رفتیم پریدیم😅😅😅خانمهای فامیل چشماشون گرد شده بود و مسلما تو دلشون میگفتن" عجب دیوانه آدمیه" این مامانشون (جمله از کتاب اب نبات دارجینی)
فقط یکی که فامیل دوره پرسید دخترات تو خونه هم همینقدر شیطونند😅به نظرم روش نشد بگه مادرشون که تو هستی تکلیف دخترات معلومه🤣خواهرم گفت این الکی میگه گردن وکمرش درده ها 😅خوب کجا دیگه من میتونم بپر بپر کنم والله
بعد روز قبلش یه ۵۰تومنی ته جیبم بود دادم به دختر دومی یواش گفتم بیا فال بابات رو بگیر بهش بگو زن خوبی داری🤣نگاه عاقل اندر سفیهی مرد یعنی با این پفکم نمیشه خرید باباش رو که داشت دستش رو میشست صدا زد منم گوشیم رو برداشتم فیلم گرفتم :
کف دست باباش رو نگاه کرد گفت زن خوبی داری اما قدرش نمیدونی براش طلا بخر دلش خونه شیراز میخواد براش بخر(بنده خدا همسر)
بعد گفت اخ دخنر بزرگت خیلی اوضاعش بده مواظبش باش باباش؟گفت اون دوتا چی؟ گفت اون دوتا عالین🤪بعد نگاه به چین های بغل دست کرد گفت اخ چقدر تو کار میکنی اصلا هوای خانواده ات رو نداری پولات همش خوراکی میخری این اینده تو خراب میکنه یه جایگاه بزرگ برات میبینم اما اگه هوای خانواده رو نداشته باشی بهش نمیرسی و..
بعدش گفت خوب دیگه بسه
حالا مرتب فیلمه رو میزارم و میخندم مخصوصا وقتی یه عالمه استرس و مسئولیت دارم .از هفته اینده برمیگردم اداره برام دعا کنید جسم وروحم یاری کنه این یکسال ونیم به خوبی بگذره بتونم با ۲۵سال بازنشست بشم باید یه کار جدید شروع کنم اما مهم نیست برام من همه واحدهای اداره رو گشتم همسر میگه اگه تویی الان هزار تا دغدغه و کار براخودت میتراشی راست میگه دست خودم نیست.