دیشب که نصف شبی بیدار شدم خوابم نبرد تا نزدیکی های صبح و نمی دونستم تو همون وقت فشار بابام رسیده ۲۳داداش کوجیکه تا صبح بالا سرش بوده و هی فشار گرفته کاپتوپریل داده اخرش گفت بابا می لرزیده چقدر استرس کشیده من همون نصف شب پیام دادم اما اون گرفتار بابا بوده وپیام رو ندیده بود به داداش بزذگه هم پیام داده بود که بیان بابا رو ببرن بیمارستان داداش خواب بوده تا صبح که فشارش تنظیم شده مونده بود صبح داداش بزرگه اومده بود صبحونه بابا رو هم داده بود من ساعت نزدبک به هشت اومدم داداش نشسته خواب بود چند دقیقه ازش فیلم گرفتم و بعد بیدارشد و بابا خواب بود کمی بعد بیدار شد فشارش ۱۲بود و اما لبهاش ورم شدید داشت زنگ زدم دوستم مترون بیمارستان هست گفت اگر دوباره رفت بالا بیارش بیمارستان ابجی بزرگه اومد و زن داداشم و دوتا داداش دیگه هم سرزدند من وابجی بزرگه ناهار درست کردیم الان خونه بابا هستیم بابا ناهارش رو خورد و داروش رو دادم خوابید فعلا فشارش ۱۶بود.البته داروی صبحش رو داداش نداده بود
امشب هم مرافبش هستیم انشاالله نیاز به دارو اضافه نباشه بابا قلیون میکشه و ما حریفش نیستیم فقط،مجبوریم با تغذیه و دارو فشارش رو تا میشه کنترل کنیم
الان خوابیدم روی تخت بابا اون روی زمین دراز کشیده و ابجی بزرگه وهمسرش هم هستند و خدا کنه راحت بخوابه تا حالش،بهتر بشه.
قدر نعمت سلامتی رو بدونیم .امروز رو اداره که نرفتم اصلا حواسم نبود خبر بدم بهشون .