برقها رفته اما هنوز فضای هال خونه بابا خنکه و قابل تحمل .روز سه شنبه از سفر برگشتیم که حتما سفرنامه رو مینویسم سفر خوبی بود خدا رو شکر و واقعا یکی از بهترین سفرها شد البته از نظر من که دیگه کمال گرا نیستم.
روز چهارشنبه رفتم سرکار .ساعت ۱اومدم خونه و استراحت و طبق روال عصر چهارشنبه ساعت ۵اومدم پیش مادر شب پیشش بودم و صبح بهش پیشنهاد دادم ناهار بریم خونه ما که خوشبختانه قبول کرد منم سریع دست بکار شدم زرشک پلو با مرغ پختم و دخترها هم سالاد آماده کردند.(اکثر خواهر برادرها نیستند یا راهی پیاده روی اربعین شدند یا شیرازند.بخاطر همین باید به جای همدیگه از مادر مر اقبت کنیم) .به خواهرم هم که تنها بود گفتم ناهار اومد .
بعد ناهار خواهر رفت و من مامان رو بردم حمام وقبلش با روغن سیاهدانه ماساژش،دادم و بعد توی وان گذاشتمش و حسابی ترگل ورگلش کردم و به یاد بچگی خودم میفتادم که وقتی آب میریخت روی موهام میگفت دستش بکش صورتت تا تمیز بشه حالا من بهش،این جمله رو میگفتم .هی روزگار آدمیزاد وقتی سنش میره بالا برمیگرده به دوران کودکی که به تنهایی از پس کارهاش بر نمیاد واین خیلی غم انگیزه.
بعد از حمام موهاش رو بافتم موهایی که خیلی کم پشت شده ولی رنگ حنایی زیبایی داره.
بعد عکسش،فرستادم تو گروه خواهر برادرا نوشتم مامان خوشگل آماده رفتن سر قراره.
داداش کوچیکه اومد و راهی آرامستان شدیم .اونجا پیش بابا نشستیم و زیارت عاشورا گوش،دادیم و هوا شدیدا شرجی و گرم بود .بعد برگشتنی داداش ما رو برد کنار ساحل گردوند و آب هویج بستنی گرفت .و بعد برگشتیم خونه بابا و چون هیچکی شرایط،اومدن پیش،مادر رو نداشت من ۲۴ساعت بعد رو هم متقبل شدم و الان در خدمت مادرم.
مادر الان خوابه و من هنوز ناهار آماده نکردم غذای مادر خیلی کمه در حد چند قاشق و من سعی میکنم وعده ها رو بیشتر کنم .دارم به این فکر میکنم ببرمش یه طب فیزیکی و توانبخشی چون واقعا مادر شرایط عمل سنگینتعویض مفصل رو نداره و از طرفی یادش میره رعایت کنه.و از طرفی درد امانش رو بریده و مسکن ها کمترین تاثیر رو دارند .
دوستای گلم اول برا شماها در مشهد دعا کردم بابا امیر دریایی عزیزم و خانواده بزرگوارشون،دختران مجازی قشنگم چه قدیمی ها و چه جدیدی ها،خواهران مجازیم و همه دوستان دوست داشتنی ام .از امام رضا خواستم واسطه بشن و از خدا بخوان برای همه تون بهترینها رو رقم بزنند.در پناه خدا باشید .