ساعت سه بعد از ظهر از اداره اومدم خونه ،بچه ها ناهار درستی نخورده بودند سریع یه دونه پیتزا درست کردم که کلی ایراد گرفتند خیلی بدجنسند این دخملام
دختر دومی هم چنان سرفه میکرد نشستم واسش آب لیموشیرین و آب پرتقال گرفتم خانم کوچولو اومد و گفت :منم میخام تو منو دوست نداری فقط به اوناچیزهای خوشمزه میدی بوسیدمش و خواستم براش آبمیوه بگیرم گفت نه خودم میخام آب میوه بگیرم و....
بعد مرتب به دختردومی آبگرم و عسل دادم و شام هم سوپ جو با تکه های کوچک شلغم دادم و بعد هم کته برنج ایرونی و شلغم با آب مرغ درست کردم و به دختردومی و خانم کوچولو دادم و حالا هم نفری یه لیوان شیرکاکائوی داغ بهشون دادم حالا داشتند کلی سروصدا و شیطونی میکردند منم که حسابی خسته از کار اداره و خونه ام و نیاز به کمی آرامش داشتم بهشون گفتم مسابقه نقاشی با موضوع آزاد بکشید یه کم آرام شدند بماند که کلی سر برگه و مدادرنگی وتراش و... باهم دعوامیکنن بالاخره یه کم آروم نشستن وآقای همسر هم مشغول تماشای خبر بیست و سی هست فردا هم میخاد بره تهران ماموریت . انشاءالله به سلامتی بره و برگرده .