حالا که خدای مهربون به من لیاقت بودن رو داده دلم میخواد بنویسم این نوشتنها خیلی خوبه .میدونید همه مون بهم عادت کردیم و وقتی سر میزنیم تا دوستامون ننوشتن انگار رفتیم با ذوق و شوق در حیاطشون اما اونا خونه نبودن.من با خوندن مطالب دوستام ذوق میکنم اگه خدای نکرده غمناک باشن غمگین میشم بیمار باشند دست به دعا میشم و هر روز مطالب جدیدتری یاد میگیرم .چقدر باعث رشد شده مثلا یه دوستی بود گفت وقتی یه مسئله مربوط به یه فرد دیگه که ربطی به ما نداره باعث میشه نقدش،کنی مرتب بگو به من چه؟واقعا من دارم تمرین میکنم خیلی خوب بوده .
یا وقتی دوستی در عین روزهای سخت داره زندگی رو به روال طبیعی میگذرونه منم قوت میگیرم.
اما روزگار ما چگونه میگذرد.
مادر یه مدت خیلی بی قراره و زیاد گریه میکنه منم یه عالمه مطلب راجع به الزایمر و ...پیدا کردم فرستادم تو گروه .هیچکی واکنش نشون نداد اما در رفتارها تغییرات مثبتی دیدم خوشحالم هر کسی که شیفت ۲۴ساعته مراقبت مادر رو داره عصرها میبره مادر رو بیرون و این خیلی تاثیر داشته خدا رو شکر.وقتی نوبت منه هم قبل از ناهار میارمش خونمون بعد میریم خونه خواهر بزرگه که همسایمونه بعد میرویم خونه خودش.و عین یه کودک باید مواظبش،باشیم چون بهانه گیره دخترمون.
وبلاگ دوستی رو خوندم که رفته بود خونه مامان و باباش رو مرتب کرده بود از ایده اش الهام گرفتم میخوام خونمون رو خلوت کنم و اینکه به همه وسایل خونه و داشته هامون به شکل امانت نگاه کنم که طی دوران عمر من متعلق به من هستن و بعد از من بقیه مالکش هستن اینطوری دلبستگیم کمتر میشه.
کارهای مفیدی که امروز کردم:
زیر بوته های گل کاغذی رو تمیز کردم .یه سر به مامانم زدیم با دسته گلهام.
شاهزاده اعظم تولدش بود کیک و گل گرفتم و یه گوشواره مرواریدی براش. به زور مجبورش،کردم عکس بگیره خیلی بدقلق.هست .خیلی باهوش و توانمنده اما بشدت کمالگراست.از ترس اشتباه هیچی رو شروع نمیکنه و البته خیلی اخلاقاش عین خودمه متاسفانه آخه چرا
ولی تا به سن من نرسه متوجه نمیشه باید حتما تجربه کنه.
هوا خوبه شاید فردا باروون بیاد دعا کنید باروون بیاد .یه باروون عاشقونه و زیبا .انشاالله
خیلی انتظار پاییز و زمستون کشیدم که بیاد و برم قدم بزنم اما متاسفانه خیلی روزهاش،به بیماری گذشت اما انشاالله از الان تا عید ۷۰روز وقت دارم میشه ۷۰بار قدم زد ۷۰بار به آسمون خدا زل زد ۷۰شب ستاره ها رو دید و خدا رو شکر کرد در بین تمام مشکلات و سختی ها شبها چراغ مطالعه خوشگل سفید رنگ باطرح ماه و ستاره کنار تختم روشنه و امشب میخوام کتاب دوم آن شرلی رو بخونم و با اون سفر کنم به جزیره پرنس ادوارد .
خدایا سپاس از لطف بیکرانت همه عزیزان و دوستانم را در آغوش گرمت پناه ده و مواظب خوبیهاشون باش،و دلهاشون رو پر از شوق و شادی و امید کن .آمین