امشب از دست خودم ناراحتم خیلی زیاد .
باید روی خودم کار کنم کاش،بتونم تغییرات مفید بدم.
امشب خودم رو به صلابه کشیدم و خودم از خودم بازخواست کردم
امشب ورژن خودم نبودم نمیدونم چرا؟
ولی باید خودم رو ببخشم و فرصت جبران بدهم.
امشب پرستار مادرم.هر دقیقه چیزی گم میکند و تمام انرژی من و خودش صرف گشتن میشود. فردا نوبت دکتر براش،گرفتم اما بعید میدونم توان داشته باشم ببرمش.احتمالا کنسل کنم.دندان آخر فک پایین سمت چپ هم لب پر شده و قوز بالا قوز هست.
دغدغه ها هست و از بین نمیره از چیزی به چیز دیگر تغییر پیدا میکنه.
دلم میخواد کمی سبکبال بشم از وسیله های اضافی از مدیون بودن.
باید زندگی رو آسونتر بگیرم.
یه شیشه آرزوها داشتم دیروز بازش کردم آرزوهای سال ۱۴۰۰بود چند تا سفر بود که رفته بودم و سفری که نرفته ام سفر خانه خدا.چقدر دلم میخواد یه بار برم .
بقیه آرزوهام رو از شیشه دراورذم در اولین فرصت میبرم توی دریا میریزم .
آرزوهای جدید رو مینویسم و داخلش ميندازم.
خدایا امشب رو ثبت میکنم میشه آن چه امشب همگان در خانه پدری بهش خندیدن رو برآورده کنی البته قبلش بهم ظرفیتش رو بده.
خدایا مرا لحظه ای به خودم وا نگذارخدایا تویی که عزت میدهی به هر که بخواهی هوایم رو داشته باش.
خدایا پناه همه مون باش پناه این دختر جدیدم هم باش خدایا تو مهربانترین مهربانان هستی در آغوش رحمت و مهربانیت بگیرمان و رهایمان نکن.آمین