حال وهوای نوشتن نداشتم اما گفتم بیام بنویسم واسه دخترهای مجازی خوش قلبم که مرتب حالم رو میپرسند الهی حال دلتون خوب و زندگی تون پر از اتفاقهای قشنگ باشه.
نوبت دکتر داشتم دکتر ام ار ای که دید گفت واقعا برا خودته ؟گفتم آره نسخه اش خودتون نوشتید و ارجاع داد به دو تا اساتید دانشگاه گفت باید اونها واسه درمان تصمیم بگیرند نمیشه ساده ازش بگذری خوب از بس توی ده سال گذشته با این دیسک کمر وگردن کشتی گرفتم دیگه باهم دوست شدیم نگرانش نیستم دیگه .
فقط باید برم پیش اساتید و هر چی گفتن بگم چشم و تمام.
دورهمی که دیگه نداریم و احتمالا نخواهیم داشت حاشیه ها زیاد شده و دلخوری ها و ... حیف بود خداییش نعمتی بود که من زیاد قدردانش نبودم.
امشب پیش مادرم هستم زن داداش ناخوش،بود جامون باهم عوض کردیم انشاالله زود بهتر بشه که وجودشون واقعا نعمته .
فقط تونستم یه ساعت مامانم رو ببرم خونه افطار که خوردیم تا من نماز بخونم ۴بار دخترم مامانم رو از تو حیاط برگردوند .حالا دخترای من عاشقش هستند اما مادر فقط دوست داره تو خونه خودش باشه و عجیبه که قبلا اصلا اینطور نبود.
روزه میگیره اما یادش میره قبل اذون سر سفره غذا میخوره و من هم چیزی نمیگم میدونم یادش میره ولی دلخوشه که روزه رو میگیره و حالش بهتره خدا رو شکر .
توی این روزها و ساعات قشنگ که آسمان به زمین نزدیکتره براتون روزهایی شاد با برکت و سلامتی بهمراه دلخوشی و یه قلب راضی آرزو میکنم الهی که کانون خانواده هاتون شاد شاد باشه و قدردان وجود تک تک اعضا خانواده هامون باشیم .