سلام دوستان عزیزم دوستان خوش قلبم که از من بصورت خصوصی و عمومی احوال پرسی کردند برای همه تون دلی آرووم و شاد آرزو میکنم.
یه مدت نبودم راستش بخواید حالم یک روز بعد از نوشتن پست بهتر شد اما دلم به نوشتن نمیرفت الان هم به احترام شما مینویسم حس خوبی به نوشتن ندارم آخه دیگه زندگی من خیلی تکراری شده هدفم از نوشتن هم این بود خاطراتم باشه که بعدها بیام بخونم واقعا هم به نوشته های سالها قبل که برمیگردم واقعا اصلا چیزی یادم نمیاد .و از طرفی دلم میخواست شاید تجربه های من در زندگی بدرد بقیه بخوره اما فکر نمیکنم زندگی خیلی خیلی عادی من نکته بدرد بخوری داشته باشه.
اما به هر حال :
۱-برگشتم سرکار چون همه مرخصی های ذخیره طی ۲۵سال کارمندی رو استفاده کردم سه ماه هست نامه ام رفته استان و هنوز در بروکراسی اداری مونده و هنوز خبری نیست.ولی خوب بعید میدونم حالا حالاها مراحلش تموم بشه و من هم موقت دارم میرم ببینم چی میشه؟
۲-روزانه لیست کارهام رو مینویسم و بعد که تیک میخوره حالم خیلی خوب میشه و روزانه هم بین ۸۰تا ۹۰درصد کارهام انجام میشه .
۳،-بیمه تکمیلی من تموم شد و هزینه هایی که پرداخت کردم خیلی بیشتر از دریافتی بود متاسفانه دانشگاه کل سهم بیمه رو از کارمندان میگیره و از طرفی همون بیمه با خود بیمارستانها و مراکز دولتی قرارداد نداره و امسال نمیخوام بیمه کنم چون هیچ ارزشی نداره الان ۶ماه هست اصلا همون مقدار ناچیز هم بیمه پرداخت نکرده متاسفانه کارکنان سلامت ؛هیچ پشتوانه ای برای سلامتشون ندارند.
۴-برگشتن من به اداره با لطف و محبت همه همکاران روبه رو بود و تازه فهمیدم چقدر دلم براشون تنگ شده و هر روز به یه اتاق دعوت میشدم و به اندازه ماهها حرف برای زدن بود .
۵-برخی از نیروهای با سابقه رفته بودن و چقدر حیف شد آخه کادر بهداشت و درمان نیروهای متخصصی هستند که پشت هر سال سابقه تجربه ومهارتهای زیادی هست و حیفه برن فروشگاه بزنند و ضرر اصلی به سلامت مردم میخوره هر چند ارزششون ناشناخته هست تقریبا.یکی رفته سیسمونی زده یکی لوازم التحریر یکی مهاجرت کرده یکی بی خیال شده رفته تو خونه و.......
فشار کاری و انواع برنامه های بی سروته بدون دستمزد کافی بهمراه استرس و فشار از بالا دستی ها اولین دستاوردش رفتن نیروهای ماهر از سیستم هست چون کار درست پیش نمیره و اگه بخوای درست انحام بدی اصلا به ۲۰درصد آنچه خواستند نمیتونی برسی و باید فیک ثبت کنی که معمولا با عذاب وجدان همراه هست و نیروی متعهد ترجیح میده شغل رو رها کنه.
۶-حال مادر الحمدولله گاهی عالی گاهی خوب و گاهی سخت هست اما من سعی میکنم با سرگرم کردنش وقتی پیشش هستم پرستاری رو دلپذیرتر کنم اما خوب بعضی وقتها سخت میشه باز هم خدا رو شکر برای بودن مادر .
۷-هوا بس ناجوانمردانه گرم هست و قطعی روزانه برق در هوای شرجی و بالای ۴۰درجه کاری بس ناجوانمردانه تر هست اما خوب در دیزی بازهست حیای گربه کجاست .شبها که برق میره دیگه نوبره آخه ما افراد مسن رو کجا ببریم ؟؟؟؟نمیدونم
۸-سعی میکنم سخت نگیرم ممنون از دوستان خوش قلب ،نوشته هاتون دلگرمی هست برام .
۹-با دولینگو زبان میخونم فعلا خوبه.خدا رو شکر
۱۰-این هم برای خوش قلبترین دختری که در زندگیم بصورت مجازی ارتباط دارم واقعا از اون اتفاق غم انگیز ناراحت شدم و میدونم تو خیلی صبوری ؛،همیشه به یادت هستم و خیلی دلم میخواد یه روز از نزدیک ببینمت امیدوارم شرایط من مناسب بشه و این آرزوم برآورده بشه. به مهربونیات ادامه بده تو که بهم نمیگی ولی خبراش بهم میرسه .
در پناه خدا شاد باشید .و در هر شرایطی یه چیز قشنگ برای ادامه دادن پیدا کنید و شکرگزار باشیم.