ساعت 3/15از اداره اومدم آقامون باز هم مثل همیشه دیر اومد دنبالم و ما کلی متلک از همکارا شنیدیم خلاصه پیاده راه افتادم و اتفاقی یکی از همکارا ما رو دید و زحمت کشید تا سرکوچه مون ما رو رسوندو اومد دیدم بچه ها غذا نخوردند سریع غذا کشیدم و بعدش خیلی خوابم میومد ولی بچه ها حسابی خونه رو بهم ریخته بودند از بس من خوش شانسم روزی که خونه تمیزه مگس پر نمیزنه و روزی که خونه بهم ریخته گرگر مهمون میاد که آبرو من بره با هر زنگ تلفنی دلم هری میریخت که نکنه مهمون میخاد بیاد آخرش از ترس بلند شدم و کمی خونه رو جمع و جور کردم ساعت شد چهارونیم و دخمل کلاس اولی مشقاو تکلیفها رو اورد کمکش کردم تازه باش اسم و فامیل بازی کردم بعد دخمل سومی هم اومد مجبور شدم بازی حدس تصویر بذارم خیلی جالب بودچیزهای که دختر دومب میکشید ململ حدس میزد و بالعکس و من وسط بازی چرت میزدم وای بخاری روشن بود منم شب گذشته دو ساعت هم خوابم نبرده بود از دست سرفه های دختر دومی باز به زور خودم رو بیدار نگه داشتم نمازم رو خوندم و بعد شروع کردم درست کردن ناهار فردا که الان تموم شده و من اینجا دارم مینگارم و آقای همسر با سه دخملش هوس نان و پنیر و سبزی کردند بیچاره پنیر خریده بود اورد خونه تا پنیر کپک زده مجبور شد دوباره بره اونهم با اون همه خستگی که داشت حالا دارند شام میخورند بعد از سفره خانم حضرت رقیه (ع) بدجوری نون و پنیر و سبزی میخورند انگار تازه کشف کردند حالا هم وسط نوشتن دارم چرت میزنم واقعا زنها پاشون رو تو کفش مردا میکنن و گرنه زن باید خونه دار باشه نه کارمند .